🌹___☘___🌹___☘___🌹 داستان خانه خریدن شاعر مشهدی (قسمت چهارم) پس از مدتی انتظار و گوش خواباندن و چشم به راه بودن بالاخره شهرداری نامه محبت آمیزی نوشت که آن کوچه به زودی ریگ ریخته خواهد شد (در آن زمان کف خیابانهای مشهد به جای سنگفرش و آسفالت ریگ درشت می ریختند که در زمان بارش برف و باران ایجاد گل و لای نشود) و برق کشی می‌شود مدتی گذشت خبری نشد. من دوباره دست به کار شدم خدمت جناب آقای شهردار مشهد : ایام بهار آمد و دی هم سپری شد از لطف تو پیدا خبری نی اثری شد گفتی که سر ماه به آن کوچه کشی برق طی گشت مه بهمن و ماه دگری شد آن روز که دادی تو به ما وعده عمران طفلم پسری بود و کنون خود پدری یا سهم من از نقشه عمران سر زا رفت یا قسمت یک کوچه آبادتری شد گفتی که کدام فکر و دهم برق به آن کوی عید آمد نه لطف و نه بر ما نظری شد خسرو که به خونین جگران طعنه همی زد از لطف تو ای دوست خودش خون جگری شد اگر قسمت سوم را نخواندی ، اینجا بخوان 👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab