📌
حقیقت در پرتو واقعیت
بخش دهم:
❇️
اصول فلسفی دخیل در تجددشناسی
پرداختن به دستگاه فکری و شبکهی مفهومی متفکران انقلاب اسلامی در تجدد شناسی و غرب شناسی و بیان جزییات آن و تبیین امتدادات آن در شناخت سبک زندگی غرب و مظاهر تمدنی و سیاسی آن نیازمند پژوهشی مفصل و فرصتی فراخ است پ از رسالت این یادداشتها خارج است اما به نحو اجمال و صرفا برای آشنایی اولیه خوانندگان عزیز، برخی از مبانی و دلالتهای این نظریه به صورت فهرستوار بیان میشود:
۱. واقعیت، دارای مراتب طولی مرتبط و هماهنگ است که هر مرتبهی پایینتر به مراتب بالاتر وابسته و بلکه تجلی و رقیقهی آن است.
۲. هر مرتبه از مراتب واقعیت، نیز دارای لایههای وجودی و ساحتهای ماهوی متنوعی هستند.
۳. موجودات، از یک سلسله مراتب وجودی و تشکیکی برخوردارند که هر چه به مراتب عالیتر پیش رود کاملتر و بینقصتر و نامحدودتر است و هر چه به سمت پایینتر نزول کند ناقصتر و محدودتر است تا به مرز نیستی و عدم برسد.
۴. همهی پدیدههای این جهانی(دنیوی) ذاتا در حال حرکتند و همواره ترکیبی از نقص و کمالند، دارای نتایج خوب و بد هستند، و از فرصتها و تهدیدهایی برای انسان برخوردارند. لذا نباید انتظار امر کامل مطلق و بینقص را از امور این جهانی داشت و بهشت آسمانی را در زمین جستجو کرد، بلکه انسان همواره در حال حرکت دائم به سوی کمال مطلق و رفع نواقص و شرور است و این حرکت در این جهان هیچگاه پایان نمیپذیرد و البته امکان تکامل هر عصری از اعصار گذشته وجود دارد همچنان که امکان ارتجاع و عقبگرد هم وجود دارد.
۵. «معرفت» بر «اراده» تقدم دارد و «علم» از فرهنگ و ارزشها در مقام ثبوت استقلال وجودی و نفسالامر دارد و نمیتوان علم را به فرهنگها و ارزشها، ایدئولوژیها فروکاست. علم، حقیقتی است که جوهرهی آن کشف واقعیت و حکایت بخشی از واقعیت است؛
۶. انسان امکان دستیابی به معرفت کاشف از واقعیت را دارد و امکانات مختلفی در درون انسان برای کشف حقیقت وجود دارد: حواس، عقل و قلب از این جمله است که هر کدام امکانی را برای شناخت مرتبهای از مراتب واقعیت و ساحتی از ساحتهای حیات انسانی را به وجود میآورد.
۷. در این میان نقش عقل، بسیار محوری و اساسی است. عقل از توانایی و حجیت ذاتی در شناخت وقایعی که در قلمرو احاطهی آن است برخوردار است. عقل مدرک کلیات و کاشف روابط وجودی است که با حواس قابل ادراک نیست. عقل امر برساختهی تاریخ و فرهنگ نیست، هرچند نیازها، فرهنگها و ارزشها در فعال کردن عقل و نوع و میزان توجه آن تاثیر گذار است.
۸. معرفتهای انسان به لحاظ واقع نمایی و صدق، صورتهای متنوعی دارد که باید به تنوع و تکثر آنها توجه ویژهای داشت تا جلوی مغالطات و بدفهمیها گرفته شود. در یک تقسیم بندی اولیه، ادراکات انسان به ادراکات حقیقی و اعتباری تقسیم میشوند. ادراکات اعتباری که سازندهی حیات اجتماعی انسان است اموری وابسته به مصالح و منافع انسان است و به ثابت و متغیر تقسیم میشود. براساس نظریهی اعتباریات، بخشی از دستگاه معرفتی انسان، برآمده از درک انسان از مصالح و مفاسد زندگی است و به اعتبار هر درکی از مصلحت و مفسده، این دستگاه معرفتی تغییر میپذیرد و نظم شبکهای متفاوتی مییابد. البته ممکن است تک تک مفاهیم و گزارهها در دو دستگاه معرفتی باشد اما تفاوت در نوع چینش و جایگاه وجودی آنهاست.
۹. علت فاعلی و حقیقی حرکت انسان به سمت «علم» و به کار گیری «عقل»، فطرت حقیقتجویی و فطرت ابداع و نوآوری در فاعل شناسا و تنفر از نقص و جهل است؛
۱۰. نقش زمینهسازی (علت معده) ارزشها و فرهنگ در کشف حقایق و ظهور آن در جهان اجتماعی(مقام اثبات) را نمیتوان انکار کرد؛ یعنی این امور، شرط ایجاد هستند اما لزوما شرط بقا نیستند. به تعبیر دیگر، زمان و مکان و فرهنگ و تاریخی، زمینهی اکتشاف لایهای از واقعیت را فراهم میکند و امکانی را برای انسان میآفریند و انسانها در پرتو آن امکانها، عقل خود را میتوانند به کار بگیرند و به شناخت واقعیت و درک وجوهی از آن بپردازند. البته همواره، لایهها و ساحتهایی از واقعیت در خفا و غیاب واقع میشوند و انسان از آن غفلت دارد.
۱۱. از آنجا که انسان موجودی در حال صیرورت و شدن است، تغییر کمیت و کیفیت نیازهای انسان و رشد معرفتی او، موجب تکامل اجتماعی انسان میشود و بدین جهت، فطرتا میل به کشف عرصههای جدیدتر و متنوعتری از واقعیت پیدا میکند.
۱۲. آرمانها و نیازها و همچنین جهانبینی انسان به صورت شبکهای یک جهان معنایی را در ذهن آدمی ایجاد میکند که انسان همواره از منظر آن به واقعیتها مینگرد و لایههای وجودی و ساحات ماهوی آن را میشناسد. بنابراین فهم انسان فهم شبکهای و نظاممند تحت حاکمیت «جهان معنایی» و «نظام دانایی» اوست.
🛑 ادامه دارد ...
•┈┈••✾••┈┈•
❇️
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1658