❇️پیرزنی که از اهالی خراسان بوده، می گفتند: 🔷گاوی داشتم که ابتدا شیر بسیار می داد، اما رفته رفته شیرش رو به کاستی گذاشت. به خدمت حاج شیخ حسنعلی اصفهانی که در آن هنگام در جا غرق(از ییلاقات مشهد مقدس) مشغول ریاضت بودند، رفتم و ماجرای گاو را برای ایشان نقل کردم.. فرمودند: فردا صبح پیش از آنکه گاو را بدوشی مرا خبر کن!! روز دیگر بنا به وعده آمدند و ایستاد و دست مبارکشان را بر پشت گاو می کشیدند. من مشغول دوشیدن شیر شدم، آن قدر شیر آمد که دلو گاو دوشی پر شد.. آنگاه فرمودند: بس است؟ عرض کردم: آری! و بعد از آن هم هر روز دلو خود را از شیر آن گاو پرمی کردم..