واگویه های ادمین:
آقای من
مولای من
پدر ربانی من
و علَی الدّنیا بعدک العفا
چندی پیش که در وارده ای رحمانی خبر رحلت خویش را به من دادید، باورم نمی شد به این زودی به حقیقت بپیوندد.
عزم خود را جزم کردم که تا توان در بدن دارم، بکوشم تا برایتان فرزندی کنم.
و خدا می داند که با آثارتان، با صوتها و گفتارهایتان، چه ساعتها و روزها را سپری کردم.
آقای من
می سوزم ازینکه قدر شما را دانستن، کار امثال ما نیست.
چه کنم با اینهمه بار سنگین و تنهایی و درد و سوز و گداز؟
که شما خودت می دانی و واقفی از تمام اسرار درونم.
مولای من
جانان من
استاد من
ای انیس و مونس شبها و سحرهای من
مرا دریاب
و ما همه را دریاب.
که بعد از رفتنتان
وای بر ما.
وای بر ما.
چه درسها بمن دادید.
چه نکته ها بمن آموختید.
تمام لحظه های این چند سال انسی که با شما داشتم،
با شما زیستم،
و با شما نفس کشیدم.
دل از همه برگرفتم،
و با شما خلوتی دلنشین داشتم.
چه بگویم؟
از کجا بگویم؟
از کدامین صفات و خصوصیات عرشی و ربانی شما گویم که گفتنی نیست.
« هل مِن مُعینٍ فأطیل معه العویل و البکاء؟ »
می دانم که می بینید.
و می دانم که می شنوید.
یا سمیع یا بصیر
یا ناظر یا شاهد
ای مظهر صفات حق.
سلام و درود خدا و ملائکه ی او و انبیا و رسولان برحقش بر تو باد.
که اَرجت مکنون و قَدرت مستور است.
ألسلام علیک یا صاحب العصر و الزمان
آجرک الله