°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌹 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت 8
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌹 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت 9️⃣5️⃣1️⃣ گردان انصار به فرماندهی اسماعیل قهرمانی، و گردان عمار به فرماندهی اکبر حاجی پور را به این مأموریت فرستاد و خودش هم جهت سر و سامان دادن به نیروهای مختلف به سمت خط حرکت کرد.👌🏻 حسین قجه ای و معدود نیروهای باقی مانده ی گردان سلمان ، تا آن لحظه توانسته بودند در برابر یورش های پی در پی دشمن ، مقاومت کنند.👌🏻علی بوربور معاون دوم گردان سلمان ، وضعیت نیروهایش را این طور تصویر کرده است : (( در جریان پاتک آن روز دشمن ، فقط خدا بود که به ما کمک کرد.نیروهای عراقی حتی تا خاکریز اولی که ما پشت آن مستقر بودیم ، جلو کشیده بودند.😞تا دم آن خاکریز آمده بودند.وضعیت طوری شده بود که آن ها و بچه های ما برای همدیگر نارنجک دستی پرت می کردند.😢 اگر عراقی ها از وضعیت نابسامان بچه های ما در پشت آن خاکریز مطلع بودند،می توانستند بیایند و کاملا تا پشت خاکریز را بگیرند.😒 و اگر پشت خاکریز را می گرفتند ،آن وقت تا لب کارون ، توی آن دشت صاف، کل بچه های تیپ ما را می دواندند و در چنین صورتی واقعا دیگر یک فاجعه به وجود می آمد.😢😩 در آن درگیری دشمن خیلی به بچه ها فشار می آورد.به طوری که دیگر گلوله ی کلاشینکف جوابگو نبود.😭 بچه ها مدام با آر.پی.جی به سمت دشمن شلیک می کردند.😕 حسین قجه ای می دانست که اگر دشمن بتواند گردان سلمان را عقب بزند ،و نیروهایش را به پشت خاکریز محل استقرار گردان ما بکشاند، قادر خواهد بود به سهولت از آن جا تا شمالی ترین نقطه ی خاکریز را که نیروهای دیگر گردان های تیپ ما در آن جا مستقر بودند ، بکوبد.😢👌 در نتیجه نیروهای ما مجبور می شدند به کدام طرف فرار کنند؟به پشت ما ، تا بروند سمت کارون!👌🏻 در این صورت، اگر بچه های ما در آن دشت هفده کیلومتری حد فاصل جاده ی آسفالت تا ساحل رود کارون ، شروع به عقب نشینی می کردند، ارتش عراق به اتکای زرهی خودش ، می توانست بچه های ما را به راحتی تعقیب کند و تا لب رودخانه ی کارون جلو بیاید.😢👌🏻به این....😢😢 ادامه دارد...😢 ادامه این داستان ان شاالله به زودی در کانال تخصصے شهید همت👌🌺 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f