❤️بسم رب الشهدا❤️
#سیره_شهدا
روزی از مدرسه به خانه می آید،در حالی که گونه ها و دست های سرخ و کبودش، حکایت از عمق سرمایی می کند که در جانش رسوخ کرده است.
پدرش همان شب تصمیم می گیرد که پالتویی برایش تهیه کند.
دوروز بعد، با پالتویی نو و زیبا به مدرسه می رود، غروب که از مدرسه بر می گردد،با شدت ناراحتی، پالتو را به گوشه ی اتاق می افکند.
همه اعضای خانواده با حالت متعجب به او می نگرند و
#مهدی در حالی که اشک از دیدگانش جاری است، می گوید:
چگونه راضی می شوید من پالتو بپوشم،درحالی که دوست بغل دستی من،در کنارم از سرما بلرزد...
#شهید_مهدی_باکری💚
@hemat3131