﷽؛ 🔴چرا ما این همه عقده داریم؟! 🍃همسر شهید چمران روایت می کند: همه جا مصطفی سعی می کرد خودش کمتر از دیگران داشته باشد، چه لبنان، چه کردستان، چه اهواز؛ لبنان که بودیم جز وسایل شخصی خودم چیزی نداشتیم. در لبنان رسم نیست کفش شان را دربیاورند و بنشینند روی زمین، وقتی خارجی ها می آمدند یا فامیل، رویم نمی شد بگویم کفش دربیاورید. به مصطفی می گفتم:"من نمی گویم خانه مجلّل باشد، ولی یک مبل داشته باشد که ما چیز بدی از اسلام نشان نداده باشیم که بگویند مسلمان ها چیزی ندارند، بدبختند. مصطفی به شدّت مخالف بود، می گفت: چرا ما این همه عقده داریم؟! چرا می خواهیم با انجام دادن چیزی که دیگران می خواهند یا می پسندند، نشان بدهیم خوبیم؟ این آداب و رسوم ماست، نگاه کنید این زمین چقدر تمیز است، مرتّب و قشنگ! اینطوری زحمت شما هم کم می شود، گرد و خاک کفش نمی آید روی فرش. از خانه ما که در لبنان که خیلی مجلّل بود، همیشه اکراه داشت. ما مجسمه های خیلی زیبا داشتیم از جنس عاج که بابا از آفریقا آورده بود. مصطفی خیلی ناراحت بود و خودمان دو تا همه ی آنها را شکستیم. می گفت: این ها برای چه؟ زینت خانه باید قرآن باشد به رسم اسلام. به همین سادگی.👌❤️ وقتی مادرم میگفت:"شما پول ندارید من وسایل خانه برایتان می آورم. مصطفی رنجید، گفت: مسئله پولش نیست، مسئله زندگی من است که نمی خواهم عوض شود. ولی من مثل هر زنی دوست داشتم یک زندگی داشته باشم. در ایران هم چیزی نداشتیم. هر چه بود مال دولت بود. همان زیرزمین دفتر نخست وزیری را هم که مال مستخدم ها بود به اصرار من گرفت. قبل از اینکه من بیایم ایران، مصطفی در دفترش می خوابید. زندگی که معمولی هر زن و شوهری داشتند ما نداشتیم. اصلاً در این وادی نبود، در این دنیا نبود مصطفی. 📚 نیمه پنهان ماه (چمران به روایت همسر شهید)ص۵۵ یادش گرامی باد🌷