خونریزی شدیدی داشت
همراه مجروح وارد اتاق عمل شدم
دکتر اشاره کرد که چادرم را دربیاورم
تا راحتتر مجروح را جابهجا کنم
گوشه چادرم را گرفت
بریده بریده گفت:
«من دارم میرم که چادرِ تو از سرت نیفته»
همونجور که چادرم توی مشتش بود
شهید شد ...
« به روایت پرستار جنگ ، نازنین کیانی »
#حجاب
#تلنگر
#شهید