🏴 روضه علی اصغر علیه السلام هفتم محرم است. مثل فردایی آب را به روی اباعبدالله بستند. البته گاهی غیررسمی آب به خیمه‌ها می‌رسید، اما رسماً فرمان آمده بود که شریعه ی فرات را محاصره کنند و به لشکریان اباعبدالله اجازه ندهند. غالباً شب هفتم مرسوم است از علی اصغر ذکر مصیبت می‌شود. آن آقازاده ای که شهادتش امام حسین را خیلی متأثر کرد. من هم دل‌های شما را روانه کنم کربلا. شب هفتم است با چه حاجتی به مجلس اباعبدالله آمده ای؟ بعضی از بزرگان و علمای ما هر وقت کارشان گره می‌خورد، روضه خوان دعوت می‌کردند و می‌گفتند: روضه ی علی اصغر بخوان. روضه ی علی اصغر گره گشاست. شاید تنها جایی است که خداوند به اباعبدالله تسلیت گفته است؛ حسین حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ معلوم می‌شود که اباعبدالله خیلی از شهادت علی اصغر متأثر شد. همه شهید شده بودند، علی اصغر آخری بود. اباعبدالله جلوی خیمه آمد: يا أختاه ناوِلینی وَلَدیَ الصَّغیرَ حَتّی اُوَدِّعه؛ خواهرم زینب، پسرم رابیاور ببینم. بعضی‌ها می‌گویند: چرا مادرش را صدا نزد که فرزند را بیاورد؟ رباب که کربلا بود، چرا از مادرش نخواست بچه را بیاورد؟ من فکر می‌کنم اباعبدالله نمی خواست نگاهش در نگاه رباب بیفتد. نمی خواست شرمنده بشود. بعضی از اهل ذوق می‌گویند: مادر دیگر نمی توانست بچه را نگه دارد، گاهی دست زینب بودگاهی دست سکینه. بچه از بس بی تابی می‌کرد، دست به دست می‌گشت آن لحظه، دست زینب کبری بود. لذا اباعبدالله بچه را از زینب خواهرش خواست. آن‌هایی که بچه ی کوچک دارند، می‌دانند وقتی بچه شان مریض می‌شود پدر و مادر چه قدر بی تابند. آدم احساس می‌کند که خانه خاموش می‌شود. حال شما ببینید بچه بغل ابی عبدالله آمده با لب‌های خشکیده، صورتی که از شدت تشنگی رو به زردی نهاده، لب‌هایی که مثل چوب به هم می‌خورد و دیگر توان سخن ندارد. یک نقل این است که امام حسین بچه را مقابل دشمن نیاورد. اباعبدالله بچه را دست خودش گرفت، لب‌های مبارکش را آورد تالب‌های علی اصغر را ببوسد، قبل از آن که لب‌های حسین به لب‌های علی اصغر برسد تیر به گلوی علی اصغر برخورد کرد و گلوی علی اصغر را شکافت. بعضی‌ها این طور نوشته اند: اباعبدالله، نازدانه را مقابل دشمن آورد، از دشمن آب درخواست کرد، [۱] اما همین قدر می‌دانم که امام حسین نتوانست بچه را داخل خیمه بیاورد. می‌دانست اگر این بچه را داخل خیمه بیاورد با این که علی اکبر را آورده بود، قاسم را آورده بود، اما ممکن بود دخترها، بچه‌ها دورش حلقه بزنند مادرش جان بدهد. لذا اباعبدالله علی اصغر را داخل خيمه نياورد، همین طور قنداقه ی خونین را دور صورتش می‌چرخاند. ساعَدَاللهُ قَلبكَ يا اباعبدالله. قربان دل داغدارت حسین. تو که داغ دیده بودی این هم اضافه شد. تو داغ جوان دیده بودی، داغ عباس دیده بودی، داغ پسر برادر دیده بودی. دیگر نگذاشت این جنازه داخل خيمه بماند. آمد پشت خیمه، زینب هم همراهش. چون زینب همه جا همراه اباعبدالله بود؛ حَفَرَ بِجَفن سیفه؛ شمشیر را در آورد با نوک شمشیر یک قبر کوچک حفر کرد، نازدانه را داخل قبر گذاشت. [۱] صلی الله عليك يا مظلوم یا ابا عبد الله، صلى الله على روحك و بدنك و جسدک و على قلبِكَ المهموم ---------- [۱]: بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۶: اللهوف، ص ۱۱۵؛ منتهی الامال، ص ۵۳۲: مقتل آیت الله شوشتری، ص ۱۸۱. [۱]: منتهی الامال، ص ۵۳۲، در کربلا چه گذشت، ص ۳۱۴