🥀 زندگینامه شهید محمد هادی امینی
شهید محمدهادی امینی یکی از جوانترین شهدای کشورمان است که این روزها تصویر او را با آن چهره باصفا و بیریا در بسیاری از شبکههای اجتماعی میبینیم. این بسیجی پاسدار که متولد بهمن ۱۳۷۸ بود، به عنوان یکی از مربیان جهادی تهران حین انجام مأموریت آموزشی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و سحرگاه چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰ در حالی که دستش در دستان پدرش بود به شهادت رسید. پیکر پاک این شهید عزیز پس از طواف از مقابل مزار عموی شهیدش مسعود امینی که از شهدای دوران دفاع مقدس بود، بنا به وصیتش در قطعه ۵۰ بهشت زهرا (س) در پایین قبر شهید مدافع حرم معزغلامی آرام گرفت. در گفتوگویی که با قاسم امینی پدر شهید محمدهادی امینی انجام دادیم، سعی کردیم بخشهایی از زندگی این جوان دهه هفتادی را به نسل جوان کشورمان معرفی کنیم.
هادی در مدارس نمونه دولتی تحصیل میکرد تا اینکه دانشگاه اراک در رشته مهندسی مکانیک قبول شد ولی علاقه زیاد هادی به پاسدار شدن باعث شد دانشگاهش را ترک کند و جذب دانشگاه امام حسین (ع) شود. درسهای مربوط به دانشگاه امام حسین (ع) را خیلی جدی مطالعه میکرد. وقتی دوستان هادی به او میگفتند ما هم نیروی ویژه نظامی هستیم ولی تو چقدر در مطالعه دروس وقت میگذاری، در جواب میگفت: «برای پاسدار نمونه شدن باید درسها را جدی مطالعه و دنبال کنیم.
در خواندن زیارت عاشورا و دعای عهد مداومت داشت و هیچوقت خواندن آنها را ترک نکرد. هادی یک جدول هفتگی برای خواندن دعاهای شبانه خودش داشت که آن جدول را با دستخط خود به یادگار گذاشته است. به عنوان نمونه نوشته بود: شنبهها خواندن حدیث کساء، یکشنبهها خواندن زیارت عاشورا، دوشنبهها خواندن زیارت امین الله، سهشنبهها خواندن دعای توسل و چهارشنبه هر هفته خواندن دعای مجیر و پنجشنبهها خواندن دعای کمیل و جمعهها خواندن دعای آل یاسین. حتی محمدهادی برای خودش برنامه خودسازی داشت که به خواندن سورههای خاصی استمرار میورزید.
وقتی کسی پاسدار میشود به خصوص یک نیروی ویژه برای رزم میشود، آرمان و قلهاش شهادت است. برای همین هادی وصیتنامه خود را یکسال قبل از شهادتش نوشته بود. نیمی از وصیتنامهاش را درباره خواهر کوچکش نوشته و تأکید کرده بود: «آنقدر سن شهادت من طولانی نمیشود و به تعویق نمیافتد که سن خواهرم به سمت نوشتن برود» باید بگویم سه ماه قبل از شهادت، آقا هادی بسیار متواضع شده بود. اگر قبلاً در مورد خواستههایی که داشت ما مخالفت میکردیم در این چند ماهه آخر پذیرش بالایی داشت و وارد صحبت و بحث نمیشد. در دوشب آخر عمرش قبل از شهادت یکی از همرزمانش میگفت هادی بسیار آشفته بود، از او پرسیدم هادی چقدر آشفته هستی؟ گفت: «من قراری با خودم گذاشته بودم که به هیچ کس وابسته نشوم ولی الان وقتی برای مأموریت و آموزش میروم دلم برای بچههای پایگاههای بسیج و هیئت و واحد فرهنگی تنگ میشود. این کارم با اصولی که با خودم گذاشتهام همخوانی ندارد.» این نشان میداد خود شهید با خودش توافق کرده بود که هیچ وابستگی به کسی نداشته باشد تا راحتتر بتواند به هدفش برسد.
این صحبتهایی که میکنم توصیه و روند زندگی هادی برای همه جوانان است؛ از جمله ویژگی که هادی داشت وقتی تصمیم به انجام کاری میگرفت، در کارش ثابت قدم بود و خیلی با قاطعیت هدفش را دنبال میکرد. برای زمان هم خیلی ارزش قائل بود و نمیگذاشت زمانش بیهوده به هدر رود و از نکات مهم دیگری که در رفتار هادی دیده بودم داشتن تقوا و نظم بود و در حفظ کردن چشمش از نامحرم کوشا بود و نیز در کارهایش خیلی منظم بود و بیشتر تشویقهایش در دانشگاه به خاطر داشتن نظمش در چینش کارهایش بود. پیامی که به جوانان دارم این است که یک جوان مؤمن، انقلابی و ولایتمدار با بصیرت و چشم باز و گوش به فرمان رهبری باشند و به علاوه اینکه وظیفه اجتماعی خود را به نحو شایسته انجام دهند و در هر عرصهای که شغلشان است در آن تقوای الهی پیشه کنند.
#شهیدانه
#زندگینامه
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem