☔️💐
مریم گفت بزار برسیم خونه و یهو اونجا با خیال راحت پروفایلت رو چک کن🔖
دیدم اونم خسته اس و پر بی راه نمیگه.
گوشیم رو کنار گذاشتم و ماشین رو روشن کردم و راه افتادیم.📱
توی مسیر مریم بیشتر از صدبار گفت لطفا لطفا کسی نفهمه که من اینارو بهت گفتم چون کسی نمیدونه که من از این داستان خبر دارم .!!🙄🤔
اگر کسی بفهمه برای من خیلی بیشتر ازون چیزی که فکرش رو بکنی گرون تموم میشه.
نمیتونستم به چیزی جز حرفهایی که مریم برام تعریف کرده بود فکر کنم،
دائما داشتم به اون مکانی بی پدرومادر و دارودسته اش فکر میکردم و ارزوم این بود که ببینمش و با خودم قرار گذاشتم هرجوری که شده پیداش کنم
آره هر جوری شده باید پیداش کنم و انتقام مادرم جوونمرگ شدم رو ازش بگیرم.
هرجوری که شده باید برم دنبال یه ردی ازش و اونجوری که آرومم میکنه زهرم رو بهش بریزم.
جلوی در پارکینگ خونه مریم اینا که رسیدیم تصمیم گرفتم این داستان رو فراموش کنم تا دوباره فرصتش پیش بیاد.با اینکه ما ناهارمون رو خورده بودیم اما خاله سارا برامون خورش کرفس درجه یکی درست کرده بود که با همه سیر بودنم دلم نیومد نخورم.☺️
واقعا زن کدبانویی بود.
واقعا چیزی نبود که از دستش نیاد دستپخت درجه یک و سلیقه ای که خیلی کمیاب بود و توی زنهای این نسل که کاملا نایاب شده.،
@hezar_rah_narafte🍃🌹