وضعیت پاهای محمدحسین خیلی خراب بود.طوری که گوشمان را به محل جراحت نزدیک می کردیم، به راحتی صدای جریان خون را در رگ هایش می شنیدیم اما او پرتوان ، خندان و خستگی ناپذیر به راه خود ادامه می داد.گفتم: آخه باباجان! یه مقدار به فکر خودت باش ، کمی استراحت کن تا جراحت پات خوب بشود. می گفت : می دانی بابا! من تا همین اواخر سال بیشتر به این پاهای عاریتی احتیاجی ندارم.... شهید حسین یوسف الهی🥀 شادی روح مطهر شهدا صلوات ـــــــــــــــــــــــ ☫ اطلاع رسانی: رزمندگان حزب الله - جمعیت رزمنده مدافع انقلاب «رزما» لرستان https://eitaa.com/joinchat/2893808286C9dad4c81a8