•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈• به‌مناسبت میلاد حضرت صاحب عجل الله تعالی فرجه الشریف به هنگام سحر از شرق نور شمس پیدا شد شفق ازگوشه عالم پس از‌ ظلمت‌ هویداشد به نـاگـه این نــدا از هاتـف غیبی شنیـدا شد که‌اینک‌جمله نعمت‌های‌حق بربنده‌اهداشد جمــال پـاک خـورشیــد حقیـقی در تجـلا شد زجا برخیز ای مطــرب بیـاور چنگ و‌ مزماری بزن گه طبل،‌گه دف‌،گاه بربط گاه هـم‌تاری برون‌کن ازدل هردوست هراحباب و‌هریاری ملال وغصه و حزن و غـم و اندوه و افکاری دم شادی رسید و موسم عشرت هویدا شد ایا ساقی‌خوش‌مشرب‌عذارش سیم ولب‌شکّر ز جـا برخیـز و کـن لبـریز جـامـی از می ساغر مــرا از ســال‌های دور و طـــولانی بُـود در سـر هــوای مستی و ســودای جــام پـر مـی احمـر کنــون هنگــام نــوش بـاده‌ی نـاب گــوارا شـد پس ازاسفند و‌دی آمد‌ دم خرداد و فروردین همه‌دشت و بیابان‌ها شده ازسبزه‌ها رنگین شکفته در چمن‌ها غنچه‌های لاله و نسرین دود در هـر طـرف بهــر تمـاشـا لیلی و پـروین که‌ چون ایام تفریح و دم سیر و تماشـا شد زجا برخیز و جـارو زن اتاق و قصر و کـاشانه ببنـــد آیینـــه بــر دیــــوار و بــر دروازه‌ی خـــانه مـزّیـن کــن حیـــاط منــزل و دهلیـز و ایــوانه بیـارا انــدرون خــانــه را چــون کــاخ شـاهـانه کـه جـانــان پــری‌وش بهـــر دیداری مهیا شد نگـاری که همیشه دیدگان در انتظارش بود همه مفتون رخسـار و جمال گلعـذارش بود قلوب جمله‌ی عـالم بـه‌دست اختیارش بود نظربر پیچش گیسو و تاب موی تـارش بود زپشت‌پرده ظـاهرگشت و امروز آشکارا شد نگــاری کــه غـم هجـرش مثـال ریش می‌آید ازآن بـر جان و بر قلب و روانم نیش می‌آید ازاین هجران طولانی به‌دل تشویش می‌آید غم‌هجران ووصلش‌لیک‌نوش‌خویش میآید ولی غـم‌هـا بـه امیـد لقــا بـر جان گــوارا شد مرا یاری که وصفش کرده آن پیغمبـرخاتم رسـول حـق مطلـق علـت ایجــاد ایـن عــالـم بـود از نسـل زهـــرا و ز ولــد مـرتضـی باهـم که‌هم‌همنام‌من‌گشته‌است‌وهم اندرلقب توأم وصـی مصـطــفی و حجــت خــلاق یکتـــا شد مرا یاری که عالم منتظم از یمن موجودش خورد ذیروح روزی از وجودپاک ومسعودش بود عمـران دنیـا از سرشت پـاک محمـودش همه مخلوق عالم خلقتش از تارو ازپودش توانـم گفـــت ذاتش متحـد بـا ذات دنیـا شد نگـار خـوب مــن پــرده، ز رخ امـروز جنبـانید غـم و افسـردگی‌های دلـم را از میـان برچید همه‌معشوق عالم‌چون‌ جمال دلربایش‌دید بـرون آمـد زپشت پـرده و هـم پرده را بدرید بـه استهــلال روی او سـر و انگـشت بالا شد یکی‌گوید‌که‌هان این‌است آن‌خورشید وش رویش یکی گوید که من دیدم میـان طـاق ابرویش یکی گوید بود‌خیره دو‌چشم از‌زلف و گیسویش یکی گـوید بسـان سـرو باشـد قــد دلجـویش یکی‌گوید چو‌این قامت کدامین سرو بالا شد؟ چنین روزی که بشمارند آن را نیمه شعبان قدم زد بر بسیط خـاک با رخسـار نورافشان جهان‌گردیده از یمن وجودش روضه‌رضوان به‌جنت‌حوری و‌غلمان همه‌گردیده‌سرگردان که این‌دنیا به‌ روضات بهشت عنبرین‌تا شد! ز حسن روی جانان حوریان هردم کند به‌به مـلائک می‌زنـــد ماننـد بلبـل گــــرد او چه چه رخش هر‌کس ببیند بر سعادت‌خانه یابد‌ ره نهــد بــر آستــانش ســر رعــایــا و وزیــر و شه به‌دربانی درگاهش زجان جمشید و‌کیکا شد ز یک جانب نشسته شاعران و ناظمان‌یکسر همی ریـزنــد از نظـــم و قصـائد روی یکـــدیـگر گهی ناظم گهی مخلص گهی فائز گهی احقر گهی‌محزون‌گهی‌مجرم گهی‌مذنب‌گهی‌مضطر که‌هریک‌جملگی‌با‌ نوبتش مشغول انشا شد کنون بر هیـدجی آمد به عمرش نوبت انشا قلم بر کف گـرفت و کرد انـدر دفترش امــلا بـه روی یکـــدگـر انــداخـت درّ و لـولـوء و لالا همه اوراق دفتر گشت هریک چون یدبیضا ز نــور آن منـوّر صــد هــزاران طـور سینـا شد. مرحوم آیت‌الله حاج میرزا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰❣✰┅═─ کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24 🌎 کـانـال « هـیـدج نـو » 👇 •••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾••• ✨@HidajeNoo