📚
#داستان_خواندنی
مهاجمان ترک به روستایی حمله کردند و دو نفر از ثروتمندان را اسیر کردند وچون محل گنج خود را نگفتند، مهاجمان تصمیم گرفتندیکی از آن دو را بکشند تا دیگری به محل مخفی زر و سیم خود اعتراف کند. اسیری که در معرض کشته شدن بود به مهاجمان گفت :او که مال و مکنتی ندارد که جای آن را به شما نشان دهد. مهاجمان گفتند: او صاحب صاحب زر و سیم فراوان است ولی خود را به فقر زده است. اسیر گفت : حال که وضعیت حقیقی من و او مورد تردید است، شما رفیقم را بکشید تا من از قتل او بترسم واز سرنوشت او عبرت بگیرم و جای گنج خود را نشان دهم !
آن غزان ترک خون ریز آمدند
بهر یغما ، در یکی ده در شدند
دوکس از اعیان آن ده یافتند
در هلاک آن یکی بشتافتند
چیست حکمت؟چه غرض درکشتنم؟
چون چنین درویشم و عریان تنم ؟
گفت :تا هیبت بر این یارت زند
تا بترسد او و، زر پیدا کند
گفت چون وهم است ،ماهردو یکیم
در مقام احتمال و در شکیم
خود ورا بکشید اول ای شهان
تا بترسم من، دهم زر را نشان
مولانا در این حکایت توصیه میکند اگر از فرجام دیگران، نیک عبرت آموزی شود آدمی را از تباهی می رهاند
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
@Bohlol_Molanosradin