📚 الاغ ملانصرالدین از بس تنبل بود ملا را به عذاب میاورد. ملانصرالدین همیشه درفکر بود که چه حقه‌ای بزند تا الاغش تند راه برود. اتفاقا روزی از دکان فلفل فرشی عبور میکرد چشمش به فلفل افتاد فوری حقه‌ای به خاطرش رسید و یک دانه فلفل خرید و به زیر دم الاغ گذاشت، تندی فلفل باعث زحمت الاغ شد و در نهایت سرعت شروع کرد به دویدن! ملا دید حالا خودش به گرد الاغ نمیرسد ناچار به دکان فلفل فروشی برگشت ! فلفل فروش از او پرسید: مگر آن یک فلفل کافی نبود؟ ملا جواب داد: چرا فلفل را به ما تحت الاغ گذاردم که تند تر راه برود حالا بقدری با سرعت میدود که من هرچه میدوم به او نمی رسم ،ناچار این فلفل دوم را برای استعمال خودم می خواهم که از الاق عقب نمانم.😂 ✓ 📚کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇 📚 @Bohlol_Molanosradin