⚡️🍃⚡️🍃⚡️🍃⚡️🍃⚡️
#داستان_آموزنده
🔆كلام خالص رزمنده !
❄️يكى از مسئولين مى گفت : در جزيره آزاد شده فاو بودم ، با يك رزمنده مخلص از سپاه جمهورى اسلامى ايران ، اندكى ، هم صحبت شدم .
به او گفتم : چندى است كه در جبهه ها هستى ؟
❄️گفت : پنجسال .
گفتم : قصد دارى ، چه مدت ديگر در جبهه بمانى ؟
❄️گفت : تا انقلاب حضرت مهدى (عج ).
گفتم : پس از پى روزى كجا مى روى ؟
گفت : به سوى قدس ، براى آزاد سازى بيت المقدس .
❄️گفتم : اگر فرصتى بدست آمد و به محضر امام خمينى (مدظله العالى ) رفتى چه مى گوئى ؟
گفت : براى چه به خدمت امام بروم ؟ مگر من چكار كرده ام كه لياقت شرفيابى به حضور او را داشته باشم .
❄️گفتم : فرضاً اگر موفق شدى و به محضر ايشان رفتى ، چه مى گوئى ؟
❄️گفت : نخست دستش را مى بوسم و سپس مى گويم اى امام عزيز، جانم به فداى تو باد تو با انقلاب و قيام خودت ، قلب پيامبر (ص ) را شاد كردى ... دعا كن كه ما همچنانكه با دشمن برون مى جنگيم ، با دشمن درون (شيطان نفس ) نيز بجنگيم و بر آن پيروز شويم .
درود بر تو اى پاسدار و بسيجى قهرمان و مخلص و بى توقع ، كه عارفان وارسته بايد قربان كلام از دل برخاسته و خالص تو شوند.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
@hkaitb