#داستان_آموزنده
🔆طفل , شجاعت را ارث مى برد
عـمـرو پـسر امام حسن مجتبى (علیه السلام ), كودكى بيش نبود كه درحادثه كربلا حضور داشت و سپس هـمراه كاروان اسيران اهل بيت (علیه السلام )وارد شام شد.
در يكى از مجالس شام , يزيد به آن كودك گفت : مى توانى با پسر من كشتى بگيرى ؟ عمرو در پاسخ گفت : من حال كشتى گرفتن ندارم .
اگر مى خواهى زور بازوى پسرت را بدانى , بـه او شـمـشـيـرى بده و به من هم شمشيرى ,تا در حضور تو بجنگيم يا او مرا مى كشد كه در اين صـورت بـه جـدم پـيـامبر(صل الله علیه وآله ) و على (علیه السلام ) مى پيوندم يا من او را مى كشم و او به جدش ابوسفيان و معاويه مى پيوندد.
يـزيد از زبان گويا و قوت قلب عمرو تعجب كرد و شعرى خواند كه معنايش اين است : اين برگ از آن شاخه درخت نبوت است كه چنين شجاع و پرجرات است.
📚منهاج الدموع , ص 383
حکایت
@hkaitb