🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷
رعد و برقی گمان کنم میخواست
آسمان را سرم خراب کند..
به زمین خوردنِ عزیزم را
در نگاهم همیشه قاب کند ! .
در و همسایه ها سراسیمه
کوچه دلشوره و هیاهو داشت،
آشنا بود صحنه بی تردید
مادرم دست رویِ پهلو داشت ..
از صدای شکستنِ بغضش
چشم دیوارها سیاهی رفت،
مادرم راه خانه را آن روز
تار میدید! اشتباهی رفت! 💔
با پَرِ چادری که خاکی بود
گونه های مرا نوازش کرد،
از من و اشک های پُر دردم
با صدایِ گرفته خواهش کرد؛
آنچه امروز اتفاق افتاد
بین ما مادر و پسر باشد،
پدرت غیرتیست دلبندم :)
بهتر این است بیخبر باشد!..
مادرم پرکشید و سی سال است
گریه ی بیصدا نداشته ام . .
من غرورِ شکستهی خود را
سرِ آن کوچه جا گذاشتهام 💔
🌷🌷🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷🌷🌷