داشت رو زمین یه چیزی می‌نوشت ، طوری که انگشتش زخم شده بود . . رفتن جلو دیدن چندین متر بارها نوشته حسین . " پرسیدن حاجی چیکار میکنی؟ گفت : چون میسر نیست من را کامِ او ، عشق بازی می‌کنم با نامِ او . .! _شهید حاج احمد کاظمی