🔹داستانی جالب از یکی از بزرگان (به نقل از کتاب مرحوم دستغیب ره)
😥 حتی اذيت و آزار کلامی به همسر مجازات دارد 😥
بزرگى از علمای سادات كه شايد از ذكر نام شريفش راضی نباشد نقل میکند :
پدر علامه ام را در خواب ديدم و پرسشهايى از ايشان نموده و پاسخهايى شنيدم
🔹پرسيدم : ارواحى كه در عالم برزخ معذب اند ، عذاب و سختيهاى آنها چگونه است؟
در پاسخ فرمود: آنچه براى تو كه هنوز در عالم دنيا هستى از عذاب برزخ نمىتوان بيان كرد ؛ مثل آن است كه در دره اى باشى و از چهار سمت كوههاى بسيار مرتفعی كه هيچ توانايى بر بالا رفتن از آنها نباشد تو را بر گرفته باشد و در آنحال نیز گرگى هم تو را دنبال كند و هيچ راه فرارى از او نباشد (عذاب برزخ هم چنين است)
🔹 پرسيدم : آيا خيراتى كه در دنيا براى شما انجام داده ام به شما رسيده و كيفيت بهرهمندى شما از خيرات ما چگونه است؟
فرمود: بلى تمام آنها به من رسيده است و اما كيفيت بهرهمندى هم مثل این است که هرگاه در حمام گرم و بسيار پر جمعيتى باشى كه در اثر بخار و حرارت، نفس كشيدنت سخت باشد در آن حال گوشه درب حمام باز شود و نسيمى خنك به تو برسد چقدر شاداب و راحت مى شوى؟! چنين است حال ما هنگام رسيدن خيرات شما!
🔹ايشان مى گويد : چون بدن پدرم را سالم و نورانى ديدم و تنها لبهاى او زخمى و آلوده به چرك خون بود از ايشان سبب زخم بودن لبهايش را پرسيدم و گفتم اگر كارى از دست من بر مى آيد براى بهبود لب هاى شما بفرمائيد تا انجام دهم؟
فرمود: تنها علاج آنها بدست مادر علویه شما است، زيرا سبب اهانتى بود كه در دنيا به او مى نمودم و چون نامش سكينه است و هر وقت او را صدا مى زدم خانم سكو میگفتم ، او رنجيده خاطر مى شد، اگر بتوانى او را از من راضى كنى اميد بهبودى هست.
🔹 اين مطلب را به مادرم گفتم در جواب گفت بلى پدر شما هر وقت مرا مى خواند از روی تحقير مى گفت خانم سكو و من سخت آزرده و رنجيده مى شدم ولى اظهار نمى كردم و به احترام ايشان چيزى نمى گفتم و چون فعلا گرفتار و ناراحت است او را حلال نموده و از او راضى هستم.
📜 داستانهاى شگفت ، ص ۲۶۹
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈