🔸 ملا تقی هیمه شکن و سرگذشت خواندنی او
🔹 ملا تقی مردی بسیار بی ادعا و درویش صفت و خیرخواه و در ضمن پهلوان بود. موهایی سفید و چهره ای زیبا و لبی خندان داشت و مورد احترام همگان بود. با اینکه سنی از او گذشته بود همیشه سلام و فروتن و متواضع بود.
🔸او چهار تبر برای شکستن چوب داشت که می گفتند هر یک از آنها هفت مَنِ شاه است ( هر من شاه در عرف استان اصفهان 6 کیلوگرم است) به غیر خودش کس دیگری نمی توانست با تبرهای او چوب بشکند. او چهار تبر سنگین را روی دو شانه اش حمل می کرد و تا پای کار می برد.
🔹 در فصل پاییز که کارشکستن چوب زیاد می شد چندین ساعت کار می کرد. هرگاه کارش کم بود و می آمد روی سکو می نشست من با خواهش و تمنا او را دعوت می کردم تا به کارگاه بیاید و چای بخورد و در ضمن، از گفتار شیرینش استاده کنم. حرفهایش زود در شنونده اثر می گذاشت. دلیلش این بود که به خاطر به خدا سخن می گفت، نه برای خوشایند کسی.
🔸 صفاتی انسانی داشت. به مستمندان واقعی کمک می کرد. بخل و حسد و غضب را صفات دیو می دانست. گذشت و بخشش و خدمت به خلق خدا را رستگاری زندگی و عاقبت بخیری و لطف خدا می شمرد.
🔹 یک روز صبح که از خانه بیرون آمدم دیدم چند نفر به طرف محله باب الدشت می دوند. یکی از آنها به من گفت: بیا برویم، جوانمرد محله در کوچۀ ارابه چینها، به خاطر یک بچه جهود جانش را از دست داده.
🔸 از این خبر جانکاه، دیوانه وار تا آن جا دویدم و دیدم جنازۀ ملا تقی را روی یک لنگه در گذاشته اند و زن و مرد، کوچک و بزرگ، مسلمان و کلیمی ظرفهای آب می آوردند و روی نعش او می ریزند. بعضی شیشه های گلاب آورده بودند و رویش می پاشیدند.
🔹 همۀ حاضران اشک می ریختند و تعریف می کردند که صبح زود، زن کلیمی برای خرید نان از خانه اش بیرون می آید. بچه اش گریه کنان به دنبالش می دود و می افتد در چاه گنداب خانه ای که کنار کوچه درش باز بوده است. زن کلیمی داد و فریاد می کند.
🔸 ملا تقی که صبح زود برای شکستن چوب می رفته، وقتی متوجه می شود بچه داخل چاه افتاده، تبرهایش را زمین می گذارد و برای نجات بچه به چاه می رود و طفل را نجات می دهد اما دم چاه خودش را می گیرد.
🔹 انبوهی از زن و مرد کوچک و بزرگ به اتفاق چند نفر از علما درجه اول شهر برای تشیع جنازه آمدند. از جمله آیة الله شیخ اسماعیل پشمی (معزّی) که عالمی وارسته و باتقوا و مورد احترام همگان بود، و خاخام بزرگ کلیمی های اصفهان به نام ملا نیسان، به همراه چندین نفر زن و مرد کلیمی آمده بودند.
🔸 جمعیت جنازۀ ملا تقی را سردست تا تخت فولاد مشایعت نمودند و پس از غسل و کفن جنازه را برای نماز میت آماده کردند. بزرگترها از آیة الله شیخ اسماعیل تقاضا کردند نماز میت را بخواند. او با حالت گریه گفت: آن قدر برای این مرد خدا که از میان ما رفت متأثرم که نمی توانم بر نعش او بایستم. آقای حاج شیخ حسن این فریضه را انجام دهد، و اشک از محاسن سفیدش سرازیر شد.
🔸 اغلب دکانداران و کسبۀ کوچه و بازار، پس از مراجعت از تخت فولاد، مقابل دکانها در بازار و محله برای ملا تقی قرآن و قاری گذاشتند که تا روز هفته اش ادامه داشت.
🔹 خاخام کلیمیان علاوه بر اینکه در جلسه های ختم ملا تقی حضور می یافت، خود کلیمیان هم یک روز در کنیسه مجلس ختم گذاشتند که بسیار شلوغ شد. ملا نیسان در این مجلس، فضایل مردان خدا را برشمرد و ملا تقی را یک انسان کامل و مرد خدا و انسانی با تقوا خواند و حیف و دریغ خورد که چنین مردی از میان مردم رخت بربست دوستان و آشنایانش را داغدار نمود. او گفت: به جز صبر و طلب مغفرت برای این قبیل انسان ها چه می شود کرد؟!
🔸 و بعد این شعر را خواند:
ای خاک! اگر سینه تو بشکافند / بس گوهر قیمتی که در سینۀ توست
خاطرات (هشتاد سال فراز و نشیب دوران) محمد علی کاروان پور ج 1 ص 132 - 121.