درهــجـر یـــاران خــدایا درد سالهای سال بر سرمان آواره شده، چه لحظات غمباری! یارانمان تنهایمان گذاشتند. به سوی آسمان‌ها پرکشیدند. "حر" بودند، "عمار" بودند، "ابوذر" بودند و در یک کلام، اصحاب "امام" بودند، و به نور مطلق پیوستند. طلوع‌فجر را بر قلهٔ گیتی نمایان ساختند، اگرچه خود در این راه سوختند. خدایا تو می‌دانی که چه می‌کشیم، پنداری چون شمع ذوب می‌شویم، آب می‌شویم. ما از مردن نمی‌هراسیم، اما می‌ترسیم بعد از ما "ایمان" را سر ببرند، و اگر نسوزیم هم که روشنایی می‌رود و جای خود را دوباره به شب می‌سپارد. چه باید کرد! از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم، و از دیگر سو باید شهید شویم تا "آينده" بماند. هم باید امروز شهید شویم تا "فردا" بماند و هم باید بمانیم تا فردا "شهید" نشود. عجب دردی! چه می‌شد امروز شهید می‌شدیم و فردا زنده می‌شدیم تا دوباره شهید شویم. آری "یاران همه سوی مرگ رفتند" در حالیکه نگران "فردا" بودند. خدایا نکند وارثان خون این شهیدان در راهشان گام نزنند؟ نکند شیطان‌های کوچک با خون این‌ها "خان" شوند؟ نکند میوهٔ درخت "فداکاری" این‌ها را "صاحبان ریاکاری" بچینند؟ نکند ثمره جنگی یارانمان به چنگ "فرنگی‌مسلکان" افتد؟ نکند "خونین‌کفنان" در غربت بمیرند تا" خویش باوران غرب" کام گیرند؟ نکند که..............؟ نه، نه، خدایا هرگز! اینها که گفتم کفر است! مگر می‌شود خون حسین پایمال شود؟ مگر می‌شود دست عباس بر پیکر یزید بیاویزد؟ مگر می‌شود علی اکبر بمیرد؟ نه، نه، هرگز! کدام مردن ✍شهید مهدی رجب بیگی 🔵صدای انقلاب را از اینجا بشنوید ‍‌ ‎‌‌‌‎࿐჻ᭂ⸙@hojre_enghelab⸙჻ᭂ࿐