💠 👈 بابای بی سر 🌷اسمش بابازادگان بود. صداش ميزدن «بابا»؛ ديگر حوصله «زادگانش » رو نداشتن. گاهے هم سر به سرش ميذاشتن 🌷صدا ميزدن «بابا...» وقتے بر ميگشت سينه ميزدند و ميگفتن: «قربان نعش بی سرت.» می خنديد و سر تكان مے‌داد . 🌷با بی سيم چی دوتايے آمده بودن بيرون، پتوها رو تڪان بدن. دور و برشان خاك بلند شد و همه چيز به هم ریخت. 🌷وقتے خاك نشست، ديديم موج پرتشان كرده توے سنگر، رفتم توی سنگر. هر دو شهيد شده بودن. سر بي سيم چي روے شانه بابا بود مثل وقتے ڪه يڪی سرش را روی شانه ديگری ميذاره و مي‌خوابه بابا هم سر نداشت. «بابا قربان نعش بی سرت» 💚 @Naghmeye_Behesht 🕊    •┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈•