🌺💐 داستان شب 💐🌺 *سلام و تحیت؛* شبتون خوش و دلتون گرم و وجودتون مصون از هر رنج و تعب و نگرانی...؛ *الهی آمین* ................................. داستان امشب را تقدیم میکنم. ۱۴۰۲/۰۷/۲۱ "پناه امن خدا برای همه مخلوقات" ناقلان سخن گویند: در ایام ماضی ؛چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین ؛ زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد...! در زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آنها برای اجاق آتش استفاده می‌کرد و برای خود چای آماده می‌کرد و گاها" غذای خود را گرم...! هر بارکه او آتشی میان سنگها می‌افروخت ؛ متوجه می‌شد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است سرد است اما دلیل آن را نمی‌دانست...! چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دست‌گیرش شود ؛ اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار می‌داد سرد بود،،،! یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود. تیشه‌ای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد. خدای من چه میبیند؛ میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی می‌کرد...! چوپان داستان ما ؛ رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکرگزاری کرد و گفت: خدایا، ای مهربان، تو که برای کِرمی این چنین می‌اندیشی و به فکر آرامش و قوت و رزق او هستی ؛ پس ببین برای من چه کرده‌ای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به چشم خود ببینم. ............................. بله دوستان خوبم ؛ خداوند رزق همه موجودات را مقدر و معین کرده ودر ظرف تقدیر آنها به ایشان میرساند....! اما برخی از ما در تحصیل آن کاهلی و سستی کرده برخی دیگر در کسب بیشتر و بیشترش طمع میکنیم .......!!! مراقب خودتون باشید الهی عاقبتتون بخیر باشه و باور و ایمانتان بخدا بیشتر. ان شاءالله 🌻🌸🌺💐🌺🌸🌻