♦️ حکایت «مات الیهودی» در سیاست نامه 🔸 در گذشته دور، در خوزستان و بصره عاملى بود جهود. مردمان اين نواحی نامه ای به خلیفه نوشتند که: «این عامل جهود به ما ظلم می کند و به ناحق بر ما استهزا و استخفاف مى‌كند آن طور که دیگر طاقت ما سر آمده است. چاره ای کن و بر سر ما عاملى مسلمان بگمار». خلیفه فوراً نامه ای به حاکم خوزستان و بصره نوشت و فرمان داد که: «آن جهود را معزول كن و کار را به مسلمانی ده». 🔸 حاکم همه عمال را حاضر کرد اما نه از میان اعراب و نه عجمان کسی را نیافت که از عهده آن کار برآید و مانند آن جهود کفایت آن کار کند. درمانده شد و این موضوع را به خلیفه گزارش کرد و نوشت که: «چون کسی را به کفایت این جهود ندیدم، به ضرورت او را بر سر شغل‌ بداشتم تا خللى در کار راه نيابد!» 🔸 خلیفه چون نامه را خواند، برآشفت و قلم برداشت و نوشت: «مات اليهودى» به این معنی که چرا چنين عاجز فروماندى؟ پندار كه اين جهود بُمرد. چون خواهی کرد؟ اکنون بکن. چون نامه به حاکم رسيد حالى آن جهود را معزول كرد و آن عمل را به مردى مسلمان داد. اين مسلمان به سر آن شغل شد و چون يك سال بگذشت نگاه كردند، اين کار از دست آن مسلمان نيكوتر برآمد كه از دست آن جهود و هم عمارت زيادت شد. 🔺 حکایت «مات الیهودی» قصه امروز ماست که با گذشت بیش از دو سال از عمر دولت مردمی و انقلابی بعضا همچنان مدیران و کارگزاران و استادان معاند و بی تعهد و البته بی کفایت بر سر مناصب و کرسی باقی مانده اند و بیم نابجا از جابجایی آنان مانع از روان شدن امور شده است. 🔹 «کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم» 💠 به ما بپیوندید @honaretabyin