سلامٌ علی ابراهیم؛
میگفت اگر مشکلات مردم
با اهانتِ به من حل میشود؛ اشکال ندارد!
ما روایت می کنیم، داستان مردی را
که هرگاه از او پرسیدند آیا اوقات فراغت نداری؟! او اوقاتِ فراغتش را همه، خدمت به مردم می پنداشت
آری؛
روایت می کنیم که رئیسی بهشتی شد!
الحق والانصاف که لقبِ [سید شهیدان خدمت] لایق توست :)
چرا که هنوز آخرین تصویرِ عبای خاکی و کفش های گِلی ات از گوشه خاطرِ خستهی ما که حسرتِ دیدن لبخندِ پدرانه ات داریم، نمی رود... حسرتِ دوباره داشتنِ کسی که از جنسِ ما بود،
و نزدیک...
ما در آن زمان نبوده ایم اما از پدران مان شنیده ایم که ملتی در زمان تشییع شهید بهشتی برای عذر خواهی آمده بودند و حالا به عینه دیدیم که تاریخ تکرار شد؛
و تو ابراهیم وار، از دلِ آتشِ زمانه که از هیزمِ قدرنشناسی ها و خصم ها برایت ساخته بودند، چگونه عزتمند و سربلند بیرون آمدی...