به بهانهٔ رونمایی اولین شمارهٔ مدام. مدت‌ها بود که مطالعه را کنار گذاشته بودم. تو دوباره کتاب‌خوانم کردی. با آرنج به شکمم کوبیدی که: «خجالت نمی‌کشی کتاب نمی‌خونی؟!» و هُلم دادی سمت نویسندگی. تک‌تک متن‌هایی که خیلی‌هایشان پرت‌وپلا بود را خواندی و ایراد گرفتی و تحسینم کردی. با اولین تشویق رضا جوان آراسته که روی متنم گذاشت، پابه‌پایم ذوق کردی. برای نوشتن طرح رمان و مسابقهٔ صاد، حمایتم کردی و زمان نوشتنش هم پایان‌نامه را از من گرفتی که من کامل مشغول رمان باشم. برای داستان‌هایم اسم پیشنهاد می‌دادی. تعریف و تمجید سیداحمد از «ترقوه» را که شنیدی چشم‌هایت برق زد، کرورکرور کتاب خریدن‌هایم را همراهی کردی و فقط خندیدی. در سخت‌ترین روزهای سال گذشته، آخ نگفتی و فقط حمایت کردی. شش ماه گذشته، برای مدام دلسوزی کردی و حرص خوردم و حرص خوردی و شاد شدم و شاد شدی. تمام تعطیلات رسمی و غیر رسمی چند هفتهٔ قبل که پیشت نبودم و دفتر مجله بودم، یک‌بار هم شکایت نکردی. پرستو! فقط من می‌دونم که اگه حمایت‌های این سال‌های تو نبود، من یه قاب دیگه‌ای از خودم داشتم. یک قاب زشت و خاکستری. ولی تو رنگ دادی به من. چاکرتم؛ و قدردان زحمات و حمایت‌های تو. که نمی‌دونم چجوری باید جبران‌شون کنم. بمونی برام همیشه. که زندگی بدون تو نمی‌شه :)) @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف