🔻خط مقدم
بخش هایی از کتاب«خط مقدم»؛ روایت زندگی شهید طهرانی مقدم:
🔹خط زندگی حسن طهرانی مقدم پر از حادثه است. پر از بالا و پایینهای ناگهانی و حساس. پر از موانع پیچیده. پر از «نمیتوانی» ها و دیگر «نمیشود» ها. پر از جملهٔ «اینجا دیگر آخر خط است.»
🔹تکتکشان هفده شب و روز بیگاری کرده و بیخوابی کشیده و غر نزده بودند. از شکستها نا امید نشده و در موفقیتها سجدهٔ شکر کرده بودند. حالا نوبت خدا بود که به وعدههایش عمل کند. وعدههایی که با تمام وجود به آنها ایمان داشتند.
🔹حسنآقا با سری که بهطرف آسمان بود، صدایش را بلند کرد: «یا ذالجلال و الاکرام، یا ارحم الراحمین. بارالها! تو فرمودی که ما نمیاندازیم و تو میاندازی. و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی. بسم الله القاصم الجبارین. الله اکبر!»
🔹بعد از نماز، حسنآقا دستهایش را بلند کرد: «خدایا، تو شاهدی که ما برای عزتدادن به دین تو و نجات مردم بیگناه و خوشحالی امام و شهدا عازم چنین مأموریتی هستیم. خدایا، دستمان را بگیر و هر آنچه که خیر ماست بر ما نازل کن. رب إنی لما انزلت إلی من خیر فقیر.»
✅