ایام نوجوانی با یکی از بچه‌های مدرسه اومدیم دوتایی مشهد، از باب الجواد وارد شدیم، من عادت داشتم زیارت اول سریع نمی‌رفتم دم ضریح، دم در ورودی نیمساعت یکساعت می‌نشستم، حدیث نفس میکردم، ریا نباشه گریه میکردم تا یه جورایی توبه کنم و پاک بشم بعد برم داخل رفیقم گفت بریم تو، گفتم نه همینجا تو صحن پیامبر اعظم که اون موقع اسمش صحن جامع رضوی بود میشینم بعد میام داخل، آخر شب بود، رفیقم رفت داخل و من تو صحن بودم، هوا هم سرد بود از اینجا به بعد رو از زبون رفیقم میگم، پیش هرکی میرسید تعریف میکرد، چون خیلی دُز معنویتش بالا بود این داستان، خودم بگم ریا میشه سلام من رفیق حسین دارابی ام بعد یکی دوساعت که حول و حوش سحر و نماز صبح بود به حسین زنگ زدم گفتم کجایی؟ گفت همون صحن جامع رضوی هستم باخودم گفتم بابا دمش گرم، حتما چقدر گریه کرده چقدر روضه خونده،😭 خوشبحالش ما سرمونو انداختیم زرتی رفتیم دم ضریح بدون آمادگی، اون کلی خودش رو آماده کرده، زیارت من و اون خیلی فرق داره. اومدم تو صحن جامع دیدم نیست، دوباره زنگ زدم، گفتم حسین کجایی من تو صحنم هیشکی نیست، یهو دیدم یه فرش لوله شده، قل خورد و باز شد و حسین از داخل فرش اومد بیرون، 😭 ظاهرا بعد از خداحافظی خوابش گرفته بوده و رفته لای یکی از فرشها بعنوان کیسه خواب استفاده کرده و تخت گرفته خوابیده بود ادامه اخبار از زبان خودم دوستان خواب مؤمن هم عبادته، فکر بد نکنید. البته حدیث خواب مؤمن برای ماه رمضون بود. پس دوستان اون قضیه کنسله ولی طبق روایت فکر کنم با وضو هم بخوابید عبادته. اون موقع هم من وضو داشتم. بهرحال با کسالت و خستگی من زیارت نمیرم | عضوشوید 👇 @hosein_darabi