مجتبی دیروز نگران پاسپورتش بود، می‌گفت آشنا نداری اداره گذرنامه؟ گفتم نه. صبح گفت از شهید بامری یه حاجت گرفتم امروز. گفتم پاسپورتتو؟ گفت آره. گفتم دیروز تازه سفارش دادی که. گفت آره الان زنگ زدن گفتن برو پست تحویل بگیر، یه روزه از تهران فرستاده شده کرمان. گفتم برای این چیزا مزاحم شهدا نشو. گفت من همه خواسته‌هامو به شهدا میگم