بچه ها را با خودم سر کار بردم. بین نخلها، قایم باشک بازی می کردند. من هم برای صاحب کار یهودی ام از چاه آب میکشیدم. او درازاي هردلو، یک دانه خرما اجرتم میداد. پیامبر به آنجا آمدند.
- در خانه چیزی برای خوردن نداشتیم. بچه ها را آوردم بازی کنند تا بهانه
نگیرند. کارم بالاخره تمام شد. پیامبر حسن و من حسین را بغل کردیم و سمت خانه راه افتادیم تا خرماها را با فاطمه بخوریم، ٢٨٢
📚 کتاب حیدر ص١٢١
٢٨٢. منبع: مسند حضرت فاطمه زهرا سلام الله ص٢٩٣ و ٢٩۴
سفارش اینترنتی کتاب حیدر با ٢٠درصد تخفیف👇
http://ketabshahrekord.ir/product/heyidar/