امروز تو فرودگاه نجف وقتی بلیط برگشت رو گرفتم اذان صبح رو گفته بود، رفتم وضو بگیریم نماز بخونم، از یکی پرسیدم دستشویی کجاست، گفت اون‌طرف در مسیر باخودم گفتم تموم شد، هنوز تو فرودگاهم و برنگشته‌م به ایران دلم تنگ شده. تو حال خوشی بودم و یکم هم چشمام تر شده بود، که یه خانوم عراقی گفت حاجی برو بیرون، فهمیدم اومدم تو دستشوئی زنونه😩 جالبتر اینکه وقتی از دستشویی اومدم بیرون، یه نفر صدا زد سلام آقای دارابی، ظاهرا یکی از فالوورا بود. گفت اون تو چیکار میکردی؟ 😐😂 یعنی چقدر احتمال داره یه نفر تو این حالت منو ببینه. الان میره تعریف میکنه دارابی رو تو نجف دیدم، همه میگن عه کجا؟ تو حرم؟ اونم میگه نه، وقتی از دستشویی زنونه انداختنش بیرون🤣 تو این سفر چندین نفر منو شناسایی کردن. هرکیو میدیدم زُل زده تو چشمام میفهمیدم شناخته منو. رفتم تسبیح بخرم تو مغازه دیدم یکی داره زیرچشمی نگاه میکنه بهم، گفتم سلام علیکم، گفت خیلی آشنایی؟ گفتم آره دارابیم😄 گفت به به، بیا بریم خانومم ببینتت، دستمو محکم گرفت برد بیرون مغازه، گفت خانوم، این شما و این آقای دارابی، و اونجا از من رونمایی کرد. یه‌ مورد دیگه هم تو سامرا تو حرم پدر و پدربزرگ امام زمان عجل الله تعالی تا رسیدم دم ضریح، خواستم یه‌جا بشینم، یکی با یه صدای آروم گفت آقای دارابی؟؟ گفتم بله، بصورت خیلی معنوی گفت، خیلی وقته منتظرت بودم. یه لحظه فکر کردم امام‌زمانه🤣 چند مورد دیگه هم بودن، که اکثرا لطف داشتن بمن، فقط یک مورد بود که طرف اومد گفت آقای دارابی؟ گفتم بله، گفت گیرت آوردم، اون چه مطلبی بود زدی درباره فلان موضوع؟ بیا همینجا مناظره کنیم😂😳 یکم حرف زدیم که بیشتر شبیه مجادله بود، بعدش رفیق شدیم خلاصه سلبریتی بودن کیلی کیلی دنیای متفاوتی داشت. من متعلق به همه شما بود. خداکنه به سلبریدی تبدیل نشم "اللهم اجعلنی سلبریتیاََ صالحاََ و لا تجعلی سلبریدیاََ طالحاََ" @hosein_darabi