نامه ای به رتبه اول کنکور انسانی فاطمه ملکی فاطمه ی عزیزم‌سلام! در این روزهایی که افتخار آفرینی ات صدای تحسین خیلی ها را بلند کرده، اگر این مطلب به دستت رسید و پیام مرا خواندی هم تبریک مرا بپذیر، و هم دعای موفقیت خودت و سلامتی پدر و مادرت را بعنوان هدیه از بنده قبول کن. تبریک من به خاطر نفر اول شدنت بدون استفاده از سهمیه ی فرزند جانباز بودن نیست‌. که اگر این کمترین حق را هم استفاده می کردی، چیزی از ارزش تلاش و کوشش تو کم نمی کرد. تبریک میگویم که جانباز ملکی، با وجود منع پزشکان برای داشتن فرزند دختری دارد که حجاب فاطمی را با وقار زینبی به همراه دارد و انقدر از شایستگی خودش مطمئن بوده که نشان داده بدون استفاده از سهمیه هم بهترین است و تبریک دوم برای اینکه حالا پدری که سالها پیش دِینش را به کشورش ادا کرده و رنج جراحت را مدتها تحمل کرده، فرزندی ندارد که بخاطر عیاشی و رانت و قاچاق و هزار درد و بلای دیگر، مایه ی ننگ اسم جانباز و ایثارگر باشد. من همجنس توام. شبیه تو. با دردهایی مشترک! تحصیل کرده ی رشته اش انسانی و دختر جانبازی که از مزایای ایثارگری و جانبازی فقط مشکلات و اثرات همیشگی اش را دیده است! دردهایی که حتی نمی توان گفت... من هم بدون سهمیه، به دانشگاه رفتم. بدون سهمیه، استخدام آموزش و پرورش شدم. بدون سهمیه، مدرک ارشدم را گرفتم و بدون سهمیه، نویسندگی و روزنامه نگاری و هزار فعالیت دیگر کردم. فکر نکنی که، همه ی این ها ناشی از تلاش و فعالیت شبانه روزی و خستگی و دویدن های مداومم بود، نه! فقط لطف خدا بوده به آدمی که از ذره و غبار هم کمتر است. اما فاطمه جانم، می دانی که درد را از هر طرف بخوانی درد است، و وقتی حرف درد جانبازی می شود؛ بجزافتخار و غرور جاودانه ای که برایت می ماند همیشه صدای حرف هایی کنار گوش هایت می آید که همه ی موفقیت ها و تلاش های تو را زیر سایه ی کمترین حق (تکرار می کنم کمترین حق) بنام سهمیه می دانند. فاطمه ی عزیز من در مدارس شاهد درس خوانده ام و دوستان از جان عزیزتری دارم که همه فرزند شهید بوده اند. یا مثل خودم فرزند جانباز. پدر ویلچری، پدر اعصاب و روان، پدر از دو چشم نابینا، پدر دست و پا قطع، پدر شیمیایی زیاد دیده ام. پای مشکلات و درد دلهای دوستانم بارها مخفی و آشکار گریه کرده ام. پای دلتنگی هایشان بغضم شکسته است و کنار مزار پدرهایشان چادرم به خاک نشسته است. این نامه را نوشتم تا هرکس که آن را خواند، بدانَد که استفاده از سهمیه پتکی نیست که برای پوشاندن کم کاری خودش و عقده های ناشی از تبلیغات منفی علیه خانواده شهدا و ایثارگران بر سر خانواده ایشان بکوبد. من بشدت معتقدم اگر سهمیه ای برای کار و تحصیل و وام و هرچیز دیگری شامل حال زن و بچه قهرمان های کشورتان می شود، حق شان است و ذره ای از رنجی که کشیده اند را هم جبران نمی کند. در همان قلب اروپا و امریکا که این عده، سنگش را به سینه می کوبند مجروحان جنگی همیشه بهترین خدمات برایشان مهیاست و مردم به چشم مفت خور به آن ها نگاه نمی کنند!!! اما در همین کشور جانبازی از نداشتن پول دارو و آمپول می میرد!!! حالا اینکه درصدی از منسوبین به شهدا غلط های اضافی هم کرده اند، دفاعی ندارد، اما دلیل نمیشود که آن را به نام همه زد. من معتقدم استفاده از سهمیه برای یک بچه جانباز، خیلی شرافت مندانه تر از درس خواندن و ماشین میلیاردی خریدن و الکی مدیر شدن و عیاشی و کثافت کاری کاری کردن زیر اسم آقازادگی و بابای مسئول! داشتن است‌. آرزوی خیلی از دوستان من اینست که تمام سهمیه های آن جنگی را که اینها نچشیدند و بخاطر جانبازیِ عده ای دیگر، فقط زیر سایه امنیتش نالیدند و غر زدند بدهند و نه همیشه‌‌‌‌...فقط یک شب... فقط یک شب...‌ در خانه ای بخوابند که کوهی بنام پدر در آن خانه نفس بکشد. فاطمه ی عزیزم تبریک من از جنس دردهایی است که امثال من و تو خوب درکش می کنیم. ثابت کردی می شود بهترین در سکوهای علمی بود، با تلاش مداوم خودت. با چادر فاطمی ات نفر اول سکوی تبلیغ حجاب هم باش. و با تمام توان در مسیری که انتخاب کردی بکوش، که نفر اول کنکور شدن، خوب است، اما خوب تر از آن بالا بردن پرچم ایران اسلامی در علوم اسلامی است. آنچه رهبرعزیزمان از ما می خواهد. می دانم که می توانی... تو و همه ی دختران و پسرانی که فارغ از عدد و رقم رتبه ی کنکور، پا به دانشگاه می گذارند با دغدغه ی خدمت در حکومت جهانی امام مهدی عج. پرچم همه تان بالاست. ✍سحر‌ شهریاری @HoseinDarabi