*حکایت همچنان باقیست ...*
یعنی چی.... ؟!!!
یعنی مربی به ما فقط...!
سه تا دونه چوب بستنی داد ...
بعد ازمون خواست تا باهاش سازه ی خلاقانه بسازیم ....
ما هم با همون ۳ تا چوب بستنی ایرانی ...
هلیکوپتر ساختیم ....
سوارش شدیم ...
و کل دنیا رو باهاش در نوردیدیم ...
از بین رشته کوه های صعب العبور گذر کردیم ...
و رفتیم و رسیدیم به یک سد ...
و بعد از افتتاح سد ؛
شدیم آب و رو لب های تشنه سلام بر حسین نشوندیم ...
خسته نشدیم از این همه بازی و ساختنی و پرواز و ...؟!!!!
چرا شدیم ...
میشه که تو این راه خسته بشیم و تشنه و گرسنه ...
ولی...
با تلاش و صبر ؛
تهش سه لبخند خوشحالی داریم ...
خدا ...
دوستمون ...
خودمون ...
*و فهمیدیم میشه بشیم شبیه شهید مهربونی که خستگی نمیشناخت .... 😊*
@hoseiniyekodak313