🔴نامه مسلم به امام حسين 🔹بيعت اكثر مردم، مسلم را مطمئن كرده بود كه امام اگر به كوفه باز آيد، همه چيز از نو بنا خواهد شد. او در نامه‌اي به حضرت نوشت كه هيجده هزار نفر از مردم كوفه بيعت كرده‌اند . از امام خواست كه با شتاب به كوفه رهسپار شوند؛ چرا كه مردم سخت مشتاق ديدار اويند. مسلم نامه خود را ضميمه نامه اهل كوفه كرد و به «عابس بن ابي‌شبيب شاكري» سپرد تا به همراه «قيس بن مسهر صيداوي» به خدمت امام برسانند.(۲۲ ) 🔵يزيد و كوفه 🔸خبر ارسال نامه مسلم به يزيد رسيده بود. او به والي تازه براي كوفه مي‌انديشيد. «سرجون»(۲۳) غلام وفادار پدرش (معاويه) را احضار كرد و از وضع كوفه، «نعمان بن بشير» و بيعت مردم آگاه ساخت و در مورد والي جديد كوفه از او نظر خواست. سرجون گفت: «اگر پدرت معاويه اينك زنده مي‌شد نظر او را به كار مي‌بستي؟». يزيد گفت: «آري». سرجون كينه يزيد به ابن‌زياد را مي‌دانست . فرمان معاويه را كه قبل از مرگ براي عبيدالله نوشته و او را به حكومت كوفه نصب كرده بود بيرون آورد و به يزيد نشان داد. پس از آن بود كه يزيد عبيدالله بن زياد را كه والي بصره بود به ولايت كوفه نيز گماشت. اين فرمان به همراه نامه‌اي توسط «مسلم بن عمرو باهلي» براي عبيدالله بن زياد فرستاده شد.(۲۴)يزيد نامه‌اي براي عبيدالله نوشت: «افرادي كه روزي مورد ستايش‌اند، روز ديگر به ننگ و نفرين دچار مي‌شوند، و چيزهاي ناپسند به صورت دلپسند در مي‌آيند و تو در مقام و منزلتي قرار داري كه شايسته آن هستي. ⬛️به قول شاعر عرب: ▪️تو بالا رفتي و از ابرها پيشي گرفتي و بر فراز آنها جاي گرفتي. ▫️ براي تو جز مسند خورشيد جايگاهي نيست».(۲۵ )  🔹او در اين نامه به عبيدالله فرمان داد كه در عزيمت به كوفه شتاب كند و پس از دستگيري، مسلم بن عقيل را به قتل رساند يا تبعيد كند .( ۲۶ )  ♻️درسي كه مي‌توان گرفت: گاه اهل خلافت در كنار يكديگر قرار مي‌گيرند تا كه به اهداف باطل خود برسند. بر اهل ايمان و تقوا است كه با وجود وجوه اشتراك فراوان، متحد شوند و سپاه كفر و شرك را به زانو در آورند . ------------------------- 📚پی نوشت ها :  ( ۱ ) الطبقات الكبري، ج ۴، ص ۲۹ . ( ۲ ) «اما بعد فقد ارسلت اليكم اخي عمي و ثقتي من اهل بيتي، مسلم بن عقيل و امرته ان يكتب لي ان اريكم مجتمعين، فلعمري ما الامام الا من قام بالحق » ، تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۳؛ الارشاد، ج ۲، ص ۳۹ . ( ۳ ) ترجمه برگرفته از متن ابصار العين، ص ۷۹ . ( ۴ ) ابصار العين، ص ۷۹ . ( ۵ ) جنت محل آبي بوده كه به قبيله كلب متعلق بوده است. معجم البلدان، ج ۲، ص ۳۴۳ . ( ۶ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۴. «اما بعد. فاني أقبلت من المدينة معي دليلان لي فجارا عن الطريق و ضلا و اشتد علينا العطش فلم يلبثا ان ماتا حتي انتهينا الي الماء فلم ننج الا بحشاشة انفسنا، فقد تطيرت من وجهي هذا ». ( ۷ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۵. «اما بعد؛ فقد خشيت الا يكون حملك علي الكتاب الي في الاستعفاء من الوجه الذي وجهتك له الا الجبن، فامض لوجهك الذي وجهتك له والسلام». با اندكي تفاوت و در الارشاد، ج ۲، ص ۴۰ . ( ۸ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۵ . ( ۹ ) مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۴۸ . ( ۱۰ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۵ . ( ۱۱ ) درباره سخنان «عابس» و «حبيب» در ضمن بحث از هر كدام سخن خواهيم گفت . ( ۱۲ )  ، ص ۸۰ . ( ۱۳ ) الارشاد، ج ۲، ص ۴۱ . ( ۱۴ ) حياة الامام الحسين، ج ۲، ص ۳۴۵ . ( ۱۵ ) اللهوف، ص ۱۶ . ( ۱۶ ) الارشاد، ج ۲، ص ۴۱ . ( ۱۷ ) نفس المهموم، ص ۵۸ . ( ۱۸ ) حياة الامام الحسين، ج ۲، ص ۲۴۷ . ( ۱۹ ) تاريخ ابي‌الفداء، ج ۱، ص ۲۰۰؛ حياة الامام الحسين، ج ۲، ص ۲۴۷ . ( ۲۰ ) تاريخ ابي الفداء، ج ۱، ص ۲۰۰؛ حياة الامام الحسين، ج ۲، ص ۳۴۷؛ مثير الاحزان، ص ۱۱ . ( ۲۱ ) حياة الامام الحسين، ج ۲، ص ۳۴۵ . ( ۲۲ ) مثير الاحزان، ص ۳۲ . ( ۲۳ ) «سرجون بن منصور» از نصاراي شام بود. معاويه براي اداره حكومت با او مشورت مي‌كرد. پدرش منصور از طرف «هرقل» قبل از فتح شام مسئوليت بيت المال را به عهده داشت. پسر سرجون نيز در دولت اموي داراي پست و مقام بود. پيش از اين عمر بن خطاب از استخدام مسيحيها در امور كشوري منع كرده بود، مگر اين كه مسلمان شوند. مقتل الحسين مقرم، پاورقي، ص ۱۴۸ . ( ۲۴ ) الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۳۵؛ سماوي، ابصار العين، ص ۸۰ . ( ۲۵ ) رفعت و جاوزت السحاب و فوقه فما لك الا مرقب الشمس معقد اين عبارات گوياي كينه قبلي يزيد به عبيدالله بود كه اينك به سبب ضرورتي كه پيش آمده بود از او اين همه مدح و ثنا مي‌گفت . ( ۲۶ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۱۴۸ . ✅ @hosenih_maghtal