د». وقتي راه افتادند كه از آنجا بگذرند، آن گروه جلوي (ياران امام) را گرفتند. 🔻امام حسين عليه‌السلام به حر فرمود : 🔺«ثكلتك امك ! ما تريد؟؛ 😭مادرت به عزايت بنشيند چه قصدي داري؟ »  حر گفت: «آگاه باشيد كه به خدا قسم اگر غير شما از عرب به من آن عبارات را مي‌گفت - در حالي كه وضعيت او چون شما باشد همين عبارت را به او باز مي‌گفتم(۸) اما به خدا قسم براي من اين (حق) نيست كه ياد مادر شما كنم مگر به نيكوترين وجهي كه مي‌توانم»(۹ ). 🔻توبه حر هنگامي كه حر فرياد غريبانه امام حسين عليه‌السلام را كه طلب ياري مي‌كرد شنيد، نزد عمر سعد رفت و پرسيد: «آيا تو با اين مرد خواهي جنگيد؟» عمر گفت: آري به خدا قسم، با او جنگي خواهيم داشت كه دست كم، سرها قطع گردد و دست‌ها جدا گردد»(۱۰).  حر گفت: «شما چه خواهيد كرد؟ آيا پيشنهاد او مورد پسند شما نيست؟» ابن‌سعد گفت: «اگر كار دست من بود (هر آينه از جنگ با او) دست مي‌كشيدم، اما امير تو (ابن‌زياد) از اين كار سر باز مي‌زند»(۱۱) حر او را ترك كرد و با ديگران در انتظار ايستاد، در حالي كه در كنار او قره پسر قيس قرار داشت. حر به قره گفت: «آيا اسب خود را امروز آب داده‌اي؟» قره گفت : «نه»(۱۲) حر گفت: «آيا مي‌خواهي آن را سيراب كني؟» قره گمان كرد حر قصد كناره‌گيري از سپاه ابن‌سعد را دارد، در حالي كه حر چندان تمايلي نداشت كه قره جدا شدن او را مشاهده كند. پس او را ترك كرد و رفت. اينجا بود كه حر به امام حسين عليه‌السلام قدري نزديك شد(۱۳).  ✳️مهاجر پسر اوس به حر گفت: ✳️«آيا تو مي‌خواهي كه حمله كني؟» در پاسخ اين سؤال حر ساكت شد و بر خود مي‌لرزيد، پس در حالي كه مهاجر از اين حال حر به شك افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «اگر از من درباره شجاع‌ترين مرد كوفه سؤال مي‌شد، تو را معرفي مي‌كردم، اين چه حالتي است كه در تو مي‌بينم؟» حر گفت: «همانا خود را بين بهشت و دوزخ مخير مي‌بينم، به خدا سوگند اگر مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چيزي را انتخاب نخواهم كرد.» پس از آن با شلاق به اسب خود نواخت و به سوي امام حسين رهسپار شد(۱۴ ). 🔻لحظات ديدار با امام 🔹او به سبب آن چه پيش از آن به آل رسول روا داشته بود و آنها را در مكاني بي‌آب و گياه وانهاده بود، سر از خجالت به پايين انداخته بود و به سوي آنها پيش مي‌رفت . «پروردگارا! من به سوي تو بازمي‌گردم، پس توبه‌ام را پذيرا باش. من دل اوليا و فرزندان پيامبرت را به وحشت انداخته‌ام. اي اباعبدالله! من بازگشته‌ام و تائب هستم، آيا براي من راهي به توبه هست؟(۱۵)»  امام در پاسخ حر فرمود : «آري، خداوند به تو روي خواهد كرد »(۱۶ ). اين گفتار امام حسين عليه‌السلام حر را شادمان كرده بود. او به يقين دريافت كه به زندگاني بي‌پايان و نعمت‌هاي هميشگي راه يافته است. حر داستان نداي هاتفي را هنگامي كه او از كوفه خارج مي‌شد به امام حسين عليه‌السلام اين گونه بازگو مي‌كرد: «من با گوش جان شنيدم، كسي اين گونه هشدارم مي‌داد كه حر! تو را بشارت به بهشت. گفتم واي بر حر، آيا تو او را به بهشت مژده مي‌دهي، در حالي كه او براي جنگ با پسر دخت پيامبر به حركت در آمده است؟(۱۷ ). «امام فرمود: «تو به خير و پاداش (نيكو) دست يافته‌اي »( ۱۸ ). 🔻شهادت حر 🔸پس از حبيب بن مظاهر، حر در حالي كه زهير بن قين از پشت سر او را حمايت مي‌كرد به ميدان آمد. هرگاه كه دشمن بر يكي از آن دو يار حسين عليه‌السلام سخت مي‌گرفت، ديگري براي نجات دوست خود مي‌شتافت. ساعتي درگيري «حر» با سپاه «ابن‌سعد» به طول انجامد،(۱۹) تا اين كه اسب حر مضروب شد و از گوشهايش خون مي‌چكيد. «حصين» به «يزيد بن سفيان» گفت: «اين حري است كه تو آرزوي قتل او را داشتي» يزيد در پاسخ گفت: «آري» و از سپاه «ابن‌سعد» براي مبارزه بيرون آمد. همين كه به ميدان رسيد، توسط «ايوب بن مشرح الخيواني» تيري به سوي اسب حر پرتاب كرد كه به پاي اسب خورد و اسب به زمين خورد. حر قبل از آن كه به زمين بخورد با چالاكي تمام از اسب پايين پريد(۲۰). او در حالي كه شمشير در دست داشت، در برابر دشمن ايستاد و دلاورانه مبارزه كرد تا اين كه حدود چهل نفر را به قتل رسانيد(۲۱). در همين هنگام بود كه پياده‌نظام بر او حمله‌ور شد و جسم بي‌هوش او به زمين افتاد.(۲۲) ياران امام او را در برابر خيمه شهدايي كه در راه حسين عليه‌السلام شهيد مي‌شدند قرار دادند. امام فرمود : ▪️«قتله مثل قتلة النبيين و آل النبيين؛(۲۳ ) شهادت او چون شهادت انبيا و خاندان انبياست» سپس امام نظري به جانب حر افكند، او هنوز جان در بدن داشت. امام خون از صورت او برگرفت و فرمود : ✳️«أنت الحر كما سمتك امك و انت الحر في الدنيا و الاخرة؛(۲۴ )  ✳️تو آزاده‌اي! همان طور كه مادرت تو را ناميده است و تو در دنيا و آخرت آزاده‌اي» پس از آن مردي از ياران حسين در رثا و غم حر اشعاري را سرود كه گفته شد او «علي بن الحسين عليه‌السلام» بود(۲۵) و برخي گفته‌اند