پسری چون پدر کریم آمد
نیمهٔ
ماه مهربانی شد
پسری چون پدر کریم آمد
ما یتیمان آل زهراییم
عاشقان!
کافِلُ الیتیم آمد
پهن شد
سفرهٔ کرامت او
سفره را
مادر حسن انداخت
بعد از آن او
دیون عالم را
یکبهیک
از حساب خود پرداخت
سائلان مدینه را امشب؛
برسانید کاین شعف آمد
کم نخواهید از
تبار کریم
پسر حاکم نجف آمد
در کرم او به مادرش رفته
این پسر نور دیدهٔ زهراست
وقت عیدیگرفتن ما شد؛
خواست باید هر آنچه باید خواست
خود،
غریب مدینه بود اما؛
به غریبان نظر فراوان داشت
جمع از خانهاش نمیگردید؛
سفرهای که همیشه مهمان داشت
از همان ابتدا چو
مادر خویش
غربتی در نگاه نابش داشت
مثل
مادر توجهی ویژه
به
برادر زمان خوابش داشت
مثل
مادر همیشه قبل از خواب
بوسه میزد به دیدگان
حسین
مثل
زینب نوازشش میکرد
حامی و یار مهربان
حسین
از همان ابتدا
حسن میخواند؛
روضهٔ غربت برادر را
کربلا، قتلگاه، عاشورا
روضهٔ
وا غریب مادر را
از همان کودکی ز جذبهٔ او
چون
پدر اقتدار میبارید
بر سر دشمنان ز هیبت او
دمبهدم
ذوالفقار میبارید
«وَ اَعِدّو لَهُم»
حسن میخواند
صلح با دشمنان دین هرگز!
از
جهاد کبیر دم میزد
حسن و صلحِ اینچنین هرگز!
این بماند، چه شد که شد
مظلوم؟
با سپاهش چه کرد آن
نیرنگ
این بماند، چه شد که شد مجبور؟
که کند صلح در طلیعهٔ جنگ
این بماند، چه شد که
تنها ماند؟
او که یک شهر عاشقش بودند
یا چه شد اینکه سوی
تابوتش
آتش حقد و کینه بگشودند؟
روز
میلاد توست
آقاجان
یاد سوز
بقیع افتادم
کاش با هدیهٔ
برات بقیع
شاه جود و کرم کنی شادم
#زائر
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
۱۴۰۳/۱/۶
https://eitaa.com/hosiniya