مباد آن كه عباي تو يك كنار بيفتد ميان راه، تن تو بي اختيار بيفتد تو را خميده خميده ميان كوچه كشيدند كه آبروي نجيبت از اعتبار بيفتد دگر غرور تو را چاره جز شكسته‌شدن نيست اگر محاسن تو دست اين سوار بيفتد توقع اثري غير آبله نتوان داشت مسير پاي برهنه‌ت اگر به خار بيفتد چه خوب شد كه لباست به ميخ در نگرفت و چه خوب شد كه نشد پهلويت ز كار بيفتد اگر چه سوخت حريمت، ولي نديد نگاهت ز گوش دختركان تو گوشوار بيفتد هنوز هم كه هنوزست جلوه‌هاي تو جاري‌ست كه آفتاب، محال‌ست در حصار بيفتد ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e