ماجرای نقاشی عجیب
نقاره خانه حرم امام رضا علیه السلام
چنانچه چند پست قبلی (
اینجا) عکسهایی را قرار دادیم ؛ نقاشی عجیبی روی کاشی های حرم امام رضا(ع)،جلب توجه میکند؛ دو شیر در حال دریدن مردی دیده میشود ، اما ماجرای این نقاشی بسیار شنیدنی است:
زمانی که مأمون، امام رضا (ع) را ولیعهد خودش قرار داد، برای مدتی باران نبارید و بعضی از اطرافیان مأمون سخنان ناروایی را بین مردم بازگو میکردند و میگفتند: «ببینید از زمانی که علی بن موسیالرضا ولیعهد شده است دیگر آسمان هم بر ما نمیبارد…»
این حرفها به گوش مأمون رسید و از امام رضا (ع) درخواست کرد تا برای باریدن باران دعا کند. آن روز جمعه بود و امام (ع) فرمود که روز دوشنبه دعا خواهد کرد، زیرا دیشب پیامبر (ص) و امام علی (ع) را در خواب دیدم و پیامبر (ص) فرمود: منتظر روز دوشنبه باش و به صحرا برو و برای مردم از خداوند طلب باران کن و از آنچه نمیدانند آنها را باخبر ساز تا فضل و مقام تو را دریابند.
روز دوشنبه امام رضا (ع) به صحرا رفت و عده زیادی هم به همراه او از شهر خارج شدند. امام (ع) بر بالای منبر رفت و بعد از حمد خداوند فرمود:
«بار خدایا! این تویی که حق ما اهلبیت را بزرگ داشتهای. این مردم همانطور که امر کردهای به ما دست توسّل دراز کردهاند، فضل و رحمت تو را آرزو میکنند و منتظر احسان و نعمت تو هستند. خداوندا آنها را از بارانی مفید که هیچ ضرری در بر نداشته باشد سیراب کن و بارش این باران را بعد از رفتن از صحرا و رسیدنشان به خانههایشان قرار بده!»
در این هنگام بادی سخت وزیدن گرفت و ابرها پیدا شدند و شروع به غریدن و رعدوبرق کردند. مردم خواستند خود را به سرپناهی برسانند، ولی امام رضا (ع) فرمود: «بر جای خود بمانید که این ابر برای شما نیست و مال شهر دیگری است.»
این ابرها عبور کردند و ابرهای دیگری آمدند و امام (ع) باز هم فرمود: «بر جای خودتان بمانید، این ابرها هم برای شما نیست»
ابرها یکی پس از دیگری میآمدند و میرفتند تا این که ابرهای نوبت یازدهم ظاهر شدند و امام (ع) فرمود: «ای مردم! این ابر را خداوند برای شما فرستاده. او را سپاسگزار باشید و به سوی منازل خود بروید که این ابر بالای سر شما خواهد بود تا داخل منازل خود شوید، که بعد از آن بر شما بارش کند.»
آنگاه از منبر پایین آمد و مردم هم به خانههایشان رفتند. بعد از آن بارانی شدید آمد و تمام صحراها را پر آب کرد.
امام جواد (ع)در ادامه ماجرای نماز به بازتاب این حادثه مهم اشاره فرمودند که در دربار مأمون به جهت خنثی کردن آثار ایمانی نماز باران نقشه ای طراحی کردند :
عدّه ای از سخن چینان دنیاپرست و چاپلوس نزد ماءمون رفتند و گفتند: این شخص با این سحر و جادویش همه را شیفته خود گردانیده است و مردم را بر علیه خلیفه و دستگاهِ حکومت تحریک می کند.
لذا ماءمون شخصی را فرستاد تا حضرت رضا (ع)را نزد وی آورد؛ و چون حضرت وارد مجلس ماءمون شد، یکی از وزرای حکومت به امام خطاب کرد و گفت: اى پسر موسى! پایت را از گلیمت درازتر کردهای! خداوند بارانی را در وقتش فرستاده و تو آن را کرامتی برای خود میپنداری! گویا مانند ابراهیم(ع)، مرغان تکهتکه شده را دوباره زنده کردهای! در زنده کردن مرغان را انجام دادهای،... اگر میپنداری که راستگویی، تصویر این دو شیری که بر تخت مأمون است را زنده کرده و به جان من بینداز! این میتواند معجزه باشد نه بارش بارانی که هم در وقتش آمده و هم دیگران برای آن دست به دعا برداشته بودند!
امام رضا (ع) بانگ برآورد: ای دو شیر درّنده! این شخص فاجر را نابود کنید، که اثری از او باقی نماند.
ناگهان آن دو عکس به شکل دو شیر حقیقی در آمدند و آن مرد را دریده و بدون آن که قطره خونی از او بریزد،او را بلعیدند.
سپس آن دو شیر به سمت مأمون حرکت کردند ،ماءمون بیهوش شد و روی زمین افتاد... امام رضا(ع) به شیرها اشاره کردند به نقاشی برگردند.
👈چنانچه در معجزه معروف حضرت موسی(ع) عصا اژدها شد و ابزار سحر وجادوی ساحران را بلعید و دوباره عصا شد. شیرها بعد از خوردن اون مرد گستاخ به پرده نقاشی برگشتند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⚜ هنوز عضو نشده ای⚜
👈 درکانال ن و القلم؛ عضو شوید
@hosseinililab