این قافله جز به ناکسان دست نداد
مغرور شد و به عالمان دست نداد
دیدی که رئیسشان سراپا دین بود؟!
افسوس که با رئیسمان دست نداد
با جامه ی پیغمبری اش رفت فرنگ
مغرب زده جز به حوریان دست نداد
از این همه حرف بی خود و بی عملی
جز حال بدی به حالمان دست نداد
...
گفتند که ما اسیر معطوفاتیم
قربان چو رسد به فکر حیواناتیم
تا گفت که در زمین فسادی نکنید
گفتند که ما عاشق اصلاحاتیم
...
از دست زبانشان دلی میلرزد
مقتول ز دست قاتلی می لرزد
از پستی خلق و خوی شان در گورش
دیدم تنِ ماکیاولی می لرزد
...
قاتل که دگر دست خودش رو شده است
باز از بد حادثه چه پررو شده است
او قاتل دومین زنش بوده ولی
گفتند که این زنش پرستو شده است
...
هر چند همیشه پَست و بدقول شدند
هنگامه ی کار چون ابولهول شدند
ما غرقِ نفاق و تفرقه لیک آنها
در باطلشان متفق القول شدند
(حمید_مقدم)
@ghabedeltangi