🔴دو داستان بی ربط!/لطفا دنبال مشابه یابی نباشید😊 1⃣داستان اول: علی را مجبور کردند حکمیت را بپذیرد؛ و پذیرفت. علی را مجبور کردند اشعری را به جای مالک به مذاکره عمروعاص بفرستد؛ و فرستاد. و در نهایت، وقتی خر معاویه از پل گذشت و به ریش ساده لوحان خندید، طلبکار علی شدند، همین ها!، که ما گفتیم! که ما رای دادیم به ابوموسی! علی چرا تنفیذ کرد؟! این ماجرا صرفا و تنها، یک داستان تاریخی است و اگر ذهن شما، در حال مشابهت یابی است؛ ایراد از ذهن گلابی ندیده شماست! 2⃣داستان دوم: من خودم را می گویم، بلانسبت شما! بنده زمانی که دانشجو بودم، شب امتحان: حتی صحبت های مجری شبکه چهار هم برایم جذاب میشد! حتی مصاحبه مربیان لیگ دسته چهارم هم حکم دربی را پیدا می کرد! میدانید چرا؟ من الآن میدانم! به این مکانیزم می‌گویند: مکانیزم فرار ذهن! یعنی وقتی ذهن تحت فشار باشد، دوست دارد که از زیر فشار خودش را خلاص کند! و به زمین و زمان بپردازد تا اصل ماجرا را فراموش کند. این داستان‌ هیچ ربطی به کسانی که به روحانی رای دادند و الآن در حال متهم کردن زمین و زمان هستند، ندارد و احساس هر گونه شباهت، صرفا ناشی از بی سوادی یا بی شناسنامه بودن شماست! ✍دکتر سامی(متخصص داخلی) @feghvaenghelab