معــــ🌷﷽🌷ـــــ۱۷ـبر
🌹 خاکریز خاطرات (باید ایستاد و این انقلاب را حفظ کرد)
سال ۱۳۵۸ چند ماهی از تشکیل سپاه نگذشته بود
که یک روز شهید بهشتی مرا به دفترش در قوه قضائیه خواست.
وارد دفتر که شدم،
پس از احوالپرسی تعدادی نامه به من داد و گفت:
《این نامهها را بخوان.》
نامهها گزارشهای بسیار بدی بود
که در مورد من به ایشان داده بودند.
مثلاً شخصی در سپاه از من به ایشان شکایت کرده و نوشته بود:
«آقای رفیق دوست اورکت سپاهیان را به مبلغ ۷۰۰ تومان خریده
و به بچههایی که اورکتشان را گم میکنند
به مبلغ ۱۲۰۰ تومان میفروشد.»
گفتم: «آقای بهشتی من اصلاً ۷۰۰ تومان نخریدهام،
بلکه ۱۶۰ تومان خریدهام
و از بچهها هم جریمه نمیگیرم.
بلکه پادگانها این کار را میکنند.»
ایشان گفت:
《من شما را به اینجا نیاوردهام که توضیح بدهید.》
وقتی همهی نامهها را مطالعه کردم،
ایشان نامههایی را که در مورد خودش نوشته شده بود
و دو سه برابر حجم نامههای من بود،
به من داد و گفت:
《اینها را بخوان.》
وقتی چند نامه را خواندم،
دیدم نامهها سراسر فحش و اهانت و تهمت به این بزرگوار است
که خواندن آنها برای من قابل تحمل نبود.
لذا از خواندن بقیه منصرف شدم.
ولی ایشان با تحکم به من گفت:
《بقیهی را هم بخوان!》
من هم و دو سه نامهی دیگر را مطالعه کردم و گفتم:
«همهی اینها سراسر فحش و مثل هم است.»
ایشان گفت:
《من تو را نیاوردم اینجا که نامهها را بخوانی و ناراحت شوی.
بلکه میخواهم بگویم که
این انقلاب پول به تنهایی نمیخواست
که شما و امثال شماها هزینه میکردید؛
این انقلاب، خون به تنهایی نمیخواست
که ما و شما حاضر بودیم
در راه تحقق و پیروزی آن بدهیم
و عدهای هم که خونشان را نثار آن کردند؛
این انقلاب حالا از ما آبرو میخواهد
که باید برای دادن آن آمادگی داشته باشیم.
از این حرفها از میدان به در نروید.
باید ایستاد
و این انقلاب را حفظ کرد.》
🎤 راوی: سردار حاج محسن رفیق دوست
📖 منبع: کتاب "عبای سوخته" ص۶۴ و ۶۵.
🌷🍃🌸💠🌸🍃🌷
🌷نثار روح مطهر شهید مظلوم آیتالله دکتر "سید محمد حسینی بهشتی" صلوات🌷
@mabar17