های مکتوب شب نهم ای اهل حرم! میر و علمدار نیامد... يا من راى العباس كر على جماهير النقد و وراه من ابناء حيدر كل ليث ذى لبد انبئت ان ابنى اصيب براسه مقطوع يد ويلى على شبلى امال براسه ضرب العمد لو كان سيفك فى يديك لما دنى منه احد- (منتهى الآمال،ج 1/ص386‏) پرسيده بود كه پسر من،عباس شجاع و دلاور من، چگونه شهيد شد؟ مى‏ گفت كه پسرش به اين آسانى كشته نمي ‏شد. از ديگران پرسيده بود كه پسر من را چگونه كشتند؟ به او گفته بودند كه اول دستهايش را قطع كردند و بعد به چه وضعى او را كشتند. آن وقت در اين مورد مرثيه‏ اى گفت. مى‏ گفت:اى چشمى كه در كربلا بودى! اى انسانى كه در صحنه كربلا بودى! آن زمانى كه پسرم عباس را ديدى كه بر جماعت شغالان حمله كرد و افراد دشمن مانند شغال از جلوى پسر من فرار مى‏ كردند. پسران على پشت‏ سرش ايستاده بودند و مانند شير بعد از شير، پشت پسرم را داشتند. واى بر من! به من گفته اند كه بر شير بچه تو عمود آهنين فرود آوردند. عباس جانم،پسر جانم! من خودم مى‏ دانم كه اگر تو دست در بدن مى‏ داشتى، احدى جرات نزديك شدن به تو را نداشت... منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 386