بیرون پاساژ شریعت ایستاده بودم دو دختر بد حجاب داشت میومد جلویی بد حجاب تر از عقبی بود. مانده بودم چی بگم ،یعنی هرچی فکر کردم گفتم شاید تاثیرش کمتر باشد.خودم را عاجز دیدم با خودم گفتم یا امام زمان میخوام به دین کمکی کنم ضعیفم و دوست دارم یک قدم ناچیزی بردارم کمکم کن. در این لحظه یک دفعگیو در انِ واحد بیاد یکی از دوستان افتادم که گفته بود هر وقت با خانمم میخواهیم حجاب تذکر بدهیم اینو میگیم بخاطر فاطمه زهرا بخاطر فاطمه زهرا حجابت رعایت کن یا خودت بپوش این از ذهنم رد شد. به دختر جلویی گفتم،بخاطر امام زمان علیه السلام خودت بپوش دختر عقبی پوزش کج و مج کرد که یک چیزی بگه گردنش یک کم اینور اونور کرد و داشت رد میشد مخمص کلام قفل کرده بود منم که ساکت بودم گفتم، چی مخوای بگی؟ منظورم این بود که دیگه چیزی برای گفتن نداری اینقدر حس قشنگ و معنوی و حس خود باوری و حس اعتماد به نفس و حس خویشتن داری دست داد که لذت گفتن این تذکر تا مدتها برایم خواهد ماند.