سلام، خاطره امروزمن:سواراتوبوس شدم90درصدچادری بودن، صندلی خالی انتهاپیداکردم تانشستم یه کشف حجاب دیدم که صندلی برعکس نشسته بودمنم دوربودم ازدورزل زدم بهش بااخم😠پوشش مانتویی بدی نداشت ولی مقنعه اش دورگردنش بود، داشتم شماره اتوبوس پیدامیکردم وتاگوشیمودرآوردم دیدم نگاه میکرد وزودنگاهشومیدزدید، تودلم تصمیم گرفتم عکس بگیرم که دیدم داره موهاشودرست میکنه ومقنعه اش سرش کردوبلندشدپیاده شد، خداروشکر🤲 یه دختر خانم دیگه منوزیرنظرداشت نمیدونم چرازل زده بودبه من وباهمون کشف حجابه پیاده شدکه فهمیدم بااون نبود، اتوبوس خلوت شدفقط چندنفرچادری، یه دخترخانم مانتویی بودکه حجاب قشنگ وکاملی داشت دلم میخاست ابرازمحبت کنم بهش، باهم پیاده شدیم براش صلوات فرستادم ، اومدیم ازخیابون ردبشیم گفتم: خانم برای سلامتیتون صلوات فرستادم، چه حجاب مانتویی قشنگی دارین خداحفظتون کنه😊لبخندرولبش اومدوباذوق تشکرکردکه یه ماشین نزدیک بودبزنه بهش کشیدمش عقب، گفتم شماهم همین مسیرومیرین گفت بله، به خونش که رسیدایستادوبازم تشکرکردولی صداش لرزش همراه باذوق داشت که انرژیش به منم سرایت کرد، نتیجه:💥 هم امربه معروف ونهی ازمنکر کنیم هم تشویق💥