حکایت
شفای درد چشم به وسیله غبار ضریح امام حسین علیه السلام
مرحوم حجّة الاسلام آقای مجد، پدر مرحوم شیخ مرتضی زاهد، در سفرنامه خود کرامتی را نوشته است که حاصل آن چنین است:
در سفری که به کربلا رفته بودم، مرحوم حاجی میرزاحسن، قدری از گرد پرده ضریح حضرت سیدالشهداءعلیه السلام به من مرحمت فرمودند، من آن را در جیب بغل گذاشتم و از جان خود آن را عزیزتر می داشتم.
وقتی که به تهران آمدم، چهارشنبه ای به بازار رفتم، به کاروانسرای دالان دراز رسیدم به سراغ دوست قدیمی خود که شخصی به نام مهدی بود رفتم، دیدم سر به زانوی خود گذاشته و غمناک و گریان است. گفتم: تو را چه می شود؟ گفت: هر دو چشمم آب آورده و دکترها نتوانسته اند آن را معالجه کنند. گفتم: من الآن به کیمیای حقیقی تو را معالجه می کنم، از آن خاک به مقدار دو میل به چشم های او کشیدم، چیزی نگذشت که چشم های او مثل اول باز شد و شفا یافت. او پس از مدّتی دکانش را فروخت و به عتبات عالیات رفت و همان جا ماند تا فوت کرد.
📚 روزنه هایی از عالم غیب ص76.