🔅
#پندانه
✍️ همه بالارفتنها بهسوی خدا نیست
🔹پیرمردی بهنام مشهدیغفار، حدود ۱۲۰ سال پیش، در بالای مناره مسجدی، سالها بود که اذان میگفت.
🔸پسر جوانی داشت که به پدرش میگفت:
ای پدر، صدای من از تو سوزناکتر و دلنشینتر و رساتر است، اجازه بده من نیز بالای مناره رفته و اذان بگویم.
🔹پدر پیر میگفت: فرزندم، تو در پایین مناره بایست و اذان بگو. بدان در بالای مناره چیزی نیست. من میترسم از آن بالا سقوط کنی، میخواهم همیشه زنده بمانی و اذان بگویی. تو جوان هستی، بگذار عمری از تو بگذرد و سپس بالای مناره برو.
🔸از پسر اصرار بود و از پدر انکار. روزی نزدیک ظهر پدر پسر خود را برای اذان گفتن بالای مناره فرستاد.
🔹مشهدیغفار تیز بود و از پایین پسرش را کنترل میکرد. دید پسرش هنگام اذان گاهی چشمش خطا رفته و در خانه مردم نظر میکند.
🔸وقتی پایین آمد مشهدیغفار به پسر جوانش گفت:
فرزندم، من میدانم صدای تو بلندتر از صدای پدر پیر توست، میدانم دلنشینتر از صدای من است. و هیچ پدری نیست بر کمالات و هنر فرزندش فخر نکند.
🔹من امروز به خواسته تو تسلیم شدم تا بر خودت نیز ثابت شود، آن بالا جای جوانی چون تو نیست و برای تو خیلی زود است.
🔸آن بالا فقط صدای خوش جواب نمیدهد. نفسی کشته و پیر میخواهد که رام موذن باشد. تو جوانی و نفست هنوز سرکش است و طغیانگر. برای تو زود است این بالارفتن. به پایین مناره کفایت کن.
🔹بدان همیشه همه بالارفتنها بهسوی خدا نیست. چهبسا شیطان در بالاها کمین تو کرده است که در پایین اگر باشی کاری با تو ندارد.
🌷