مرا باز باران رحمت گرفت دل قطره دریای قوت گرفت لب تشنه سیراب از این باده شد فضای دلم را عطوفت گرفت ز هردانه اشک چشمم فلک به کام دگر خلق شربت گرفت هر انکس در این حلقه خاموش بود به پاس صبوری صدارت گرفت خوشا بر دیاری که مردان ان به یاران مسیر اخوت گرفت هر انکس به شمع رخ جان بسوخت برای همیشه شرافت گرفت دوباره چه خوش شد که مرغ دلم به پرواز در اوج جرات گرفت دوباره وطن عزم خود جرم کرد ز هر برگ رایی ضمانت گرفت هوای وطن کرد مدهوشمان دل از فیض حق استعانت گرفت