] حدیث هجران غم فراق تو آتش به خرمن جان زد و ناخدا دل خود را چنین به طوفان زد کنار پیکر تو بغض ها شکسته شدند هوا گرفت و زمین را دوباره باران زد حدیث هجر تو را هر کسی شنید ای گل شکست از غم و صد چاک بر گریبان زد زدیده رفته ای اما زدل نخواهی رفت نمی شود که به این راه ، خط پایان زد تو آن فرشته خصالی ، که فیض چشمانت گره دوباره به دستان نحس شیطان زد همای اوج نشینی که بال و پر زدنت برای وحدت آزادگان فراخوان زد نوید فتح دگر در شکوه هجران بود که عشق سکه ی دولت بنام کرمان زد چو شمع سوختی و روشنی راه شدی چه شد که بر سر تو شوق وصل یاران زد بخون نوشت قلم : قاسم سلیمانی لوای فتح و ظفر را به بام ایران زد @hushmand