ای تشنه با تلاطم دریا چه میکنی ای کشتی نجات به صحرا چه می کنی بالا نشین عالم امکان، به روی خاک با شور و حال عالم معنا چه می کنی ای زخمی جهالت یک نسل بت پرست با درد جهل و کینه اعدا چه می کنی از حال خویش با من دلخسته باز گو با زخم عشق و درد و مداوا چه می کنی ای پادشاه ملک ولا لشکرت کجاست بی سر چنین به معرکه تنها چه می کنی بنگر چگونه اهل حرم نوحه میکنند ای مهربان برای تسلی چه میکنی؟ شاعر تمام هستی خود را به عشق باخت با این دل شکسته و رسوا چه می کنی # مدهوش شد هر آنکه زدل گفت یا حسین با قلبهای عاشق و شیدا چه میکنی هوشمند